در باب انتشار
در ابتدای راه نوشتن، وقتی مطلبی مینوشتم، به این فکر میکردم که سریع آن را منتشر کنم و بعد چند نفری بیایند و ان را بخوانند و بهبه و چهچه راه بیندازند. اما این روزها چیزی در ذهنم مدام وول
یک نویسنده ی عاشق هنر
در ابتدای راه نوشتن، وقتی مطلبی مینوشتم، به این فکر میکردم که سریع آن را منتشر کنم و بعد چند نفری بیایند و ان را بخوانند و بهبه و چهچه راه بیندازند. اما این روزها چیزی در ذهنم مدام وول
این سومین بار است که با چالش نوشتن مستمر در وبلاگ همراه میشوم و سومین بار است که این چالش را به اتمام میرسانم. به مناسبت به اتمام رساندن این چالش تصمیم گرفتم که روزهایم را کمی متفاوتتر از قبل
صبح زود کتاب “نمیتوانی به من آسیب بزنی” را میخواندم. جملهای در کتاب بود که توجهم را جلب کرد. شما در خطر چنان زندگی راحت و بیدردسری هستید که در آخر، بدون اینکه از ظرفیتهای واقعیتان خبر داشته باشید، از
همهی افرادی که دستی در نوشتن دارند چه نویسندگان تازهکار و چه نویسندگانی که کتابهای زیادی منتشر کردهاند در برهههایی از زمان دچار هراس از نوشتن میشوند. هراسی که برخی به آن خشکی قلم میگویند برخی نبود ایده را بهانه
فراگیری اصول نوشتن شباهت زیادی به یادگیری موسیقی دارد. همان طور که یک هنرجوی موسیقی بعد از ممارست کافی میتواند به نوازندهای چیره دست بدل شود، نوقلمان هم میتوانند با کمی تلاش و تبحر، توانایی خود را در نوشتن بالا
اگر خانوادهای دارید که اهل رفت و آمد هستند و میهمانی رفتن را دوست دارند و شما به خاطر مشغله کاریتان نمیتواند دائم میهمانی بدهید، نگران نباشید کافی است با من همراه باشید تا به شما بگویم که چه کار