لیلا علی قلی زاده

کاش درخت بودم

پرنده‌ای را می‌بینی. روی زمین با پرش‌های کوچک این سو و آن سو می‌رود. و تو آرزو می‌کنی کاش درختی

ادامه مطلب »

خنده دخترک

گلایه کرده بود که نه داستانم را می‌نویسی و نه طرحی از من می‌کشی. راست می‌گفت از بس به حضورش

ادامه مطلب »

پاییز یأس

شب بود. شبی در پاییز شب عجیبی بود دروازه‌های تحقیر گشوده شد آتش فشان خاموش غم‌، فوران کرد گدازه‌های اشک

ادامه مطلب »