این داستان پایان ندارد
فریاد زد: «آخ.» پشت میز نشسته بودم و به پایان داستانم فکر میکردم. سرم را از پشت پیشخوان آشپزخانه بالا
فریاد زد: «آخ.» پشت میز نشسته بودم و به پایان داستانم فکر میکردم. سرم را از پشت پیشخوان آشپزخانه بالا
یکی از ابزارهای ابراز عشق در گذشته نامهنگاری بود. اگر نامهها نبودند، هیچ سند مکتوبی از عشقهای اساطیری نبود. ابراز
انتخابم برای کلمهی سال ۱۴۰۴، زندگی هدفمند بود. نباید هیچ روزی از زندگی هدر رود. هر گامی بایستی در
وقتی به دیدن کسی میروم که دوستش دارم، برایش هدیهای میخرم. اغلب گل. برای مادربزرگ چون میدانم عاشق گل است،
همیشه لحظاتی در زندگی وجود دارد که زندگی بر مدار احساس خوب نمیچرخد. یک کلمه، یک جمله یا یک نگاه
در ستایش کلمه برداری با جریان واژهها که همراه میشوم، رودواژهها مرا به هرکجا که میخواهند، میکشانند. اینجا مسیر صعبالعبوری