دمپایی را پرت کن
همیشه لحظاتی در زندگی وجود دارد که زندگی بر مدار احساس خوب نمیچرخد. یک کلمه، یک جمله یا یک نگاه
همیشه لحظاتی در زندگی وجود دارد که زندگی بر مدار احساس خوب نمیچرخد. یک کلمه، یک جمله یا یک نگاه
در ستایش کلمه برداری با جریان واژهها که همراه میشوم، رودواژهها مرا به هرکجا که میخواهند، میکشانند. اینجا مسیر صعبالعبوری
در خانهی عموحسن بلبشویی به راه افتاده بود. زهرا که آشکارا دلباختهی دیگری شده بود، از دستور پدر تمرد میجست
از فرادست، پیکر شبحآلود پدر چون اخگری پدیدار شد. اگر آن خرافهی ترسآکند کودکیام از اشباح نبود، شتابان به سویش
سراغ نوشتههای پیشین میروم. به گمانم باید نوشتن در وبلاگم را جدی بگیرم. این وبلاگ پل ارتباطی من با دنیای
سیطرهی اندیشهی ما تا کجاست؟ برخی اندیشهشان تا آنسوی کهکشانها میرود. اندیشهی من روی این زمین فانی چمبره زده است.