جنایت و مکافات

جنایت و مکافات را امروز بالاخره به انتها رساندم. پایانش چقدر دلپذیر و خوشایند بود. جرعه جرعه کتاب را نوشیده بودم تا به این زودی‌ها تمام نشود. دو فصل با کتاب زندگی کرده بودم و مدام حضورم را در اتاق

ادامه مطلب »
نه داستان

نه داستان سیلنجر

ماجرای آشنایی من با نه داستان غیر از کتاب‌هایی که دوستان هم‌فکر پیشنهاد می‌دهند یا استادم در وبینارهایش معرفی می‌کند، گاه به گاه کتابی را در کتابخانه‌ی محله می‌بینم که توجهم را جلب می‌کند. آن را امانت گرفته و به

ادامه مطلب »

معرفی کتاب دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد

به آنایی که شبیه ساراست وقتی کتاب دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد به دستم رسید، داستان اول را که خواندم، میلی شدید به دیدنتان به سراغم آمد. هر وقت داستان‌هایی با حسی کاملن زنانه می‌خوانم، به سراغ نویسنده‌هایش می‌روم.

ادامه مطلب »

هدیه‌ی نامتعارف

کار یکی از آشنایان، مرا به هم ریخته بود یا حرف آشنای دیگری، نمی‌دانم. به هرجال نمی‌توانستم و قادر نبودم روی کارم متمرکز شوم. با این‌که تا ظهر، همه چیز خوب پیش رفته بود؛ اما بعد‌از ظهر اوضاع بغرنج بود

ادامه مطلب »

معرفی کتاب هر روز

خلاصه‌ی داستان هر روز از زبان آ روز ۵۹۹۴ مثل روزهای دیگر نبود. نمی‌دانستم قرار است که چه اتفاقی برایم رقم بخورد؛ زندگی کردن در بدن دیگران و تسخیر بدن‌شان برای یک روز، با وجود تمام چالش‌هایی که داشت، برایم

ادامه مطلب »