جاسوس
دختری که کنارش ایستاده بود با صدایی لرزان جیغ خفهای کشید. فوری مسیر نگاه دختر را دنبال کرد و دید
دختری که کنارش ایستاده بود با صدایی لرزان جیغ خفهای کشید. فوری مسیر نگاه دختر را دنبال کرد و دید
آبشار آبپری که در زبان محلی اُپری خوانده میشود همیشه آبشخور قصههای و افسانههای پریان بوده است. چندتایی از قدیمیها
مراقبت از بدن همانند مراقبت از فرزندان است. اگر به فرزندتان توجه دارید، باید بدنخودتان را هم همچون فرزندتان بدانید
یک مرد معمولی بود اسمش مشهدی حسن. یک زن معمولی داشت اسمش لیلا خاتون.مشهدی حسن یک خانهی خیلی معمولی داشت
درون اتوبوس سکوت محض بود. هیچ یک از مسافرها حرفی نمیزد. برخی از مسافرها با سرهای پایین افتاده به خواب
هر اندازه روز عروسی نزدیکتر میشد، دلشورههای تارا هم بیشتر میشد. احساس عجیبی داشت. با آنکه همه چیز خیلی خوب