ارتباط بدون خشونت

امروز صبح به همسرم می‌گفتم کاش مجبور نبودیم برای پول کار کنیم و کارهایی انجام می‌دادیم که با عشق بود. مثلن همین تدریس یک‌شنبه‌های من کاری است که از روی علاقه انجام می‌دهم. وقتی مجبور نباشم آدم بزرگ‌هایی را که

ادامه مطلب »

من و گاه‌شمار

در باب رها کردن گاه‌شمار بازهم گاه‌شمار را رها کرده‌ام. بعد از آن دوره‌ی درد که فکر می‌کردم دیگر هیچ وقت تمام نمی‌شود، گاه‌شمار را رها کردم. تمریناتم را به صورت صوتی، انجام می‌دادم. به جای آنکه بنویسم، می‌گفتم و

ادامه مطلب »

بدون عشق، آشپزی نکنید.

از وقتی عهدیه نتوانست برای پیاده‌روی صبحگاهی بیاید، با مریم همراه شدم. بعد آن یکی مریم که همسایه‌مان بود، هم به ما پیوست و مریمِ دوست، یک خط در میان نیامد. دیگر مریمِ همسایه همراه همیشگی من در پیاده‌روی‌ها بود.

ادامه مطلب »

گزارش نقاشی با کودکان

امروز اولین جلسه‌ی کلاس نقاشی در موسسه‌ی خلاقیت کیان با حضور من برگزار شد. هفته‌ی پیش با خانم «ش» مدیر موسسه صحبت کردم که معلم نقاشی اختصاصی برای بچه‌ها داشته باشند. از این که می‌خواستم رایگان با بچه‌ها کار کنم،

ادامه مطلب »

مهر و تغییرات تازه

در نیمه‌ی دوم سال تصمیم گرفته‌ام که روزانه‌نویسی‌ام را سرسری نگیرم و همه چیز را بنویسم. مثلن از دیروز تصمیم گرفته‌ام که بیشتر سالاد بخورم. هرچند هضمش برایم سخت است و بعد معده‌ام سرد می‌شود؛ اما باید با چیزی که

ادامه مطلب »

دل‌نوشته و غولچه

دل‌نوشته دردی را دوا نمی‌کند. چرا به دام دل‌نوشته نویسی می‌افتیم؟ چرا آنقدر بی‌حس و حال هستیم که فکر می‌کنیم با دل‌نوشته می‌توانیم دردهایمان را درمان کنیم؟ امروز که دلتنگ شده بودم، نه غروب بود نه پاییز و نه حتی

ادامه مطلب »