مدار حال خوب
اولین روز چالش امروز زندگی بر مدار نقاشی بود. از شب پیش که بهم ریخته بودم و نوشتن پناهم نشد،
اولین روز چالش امروز زندگی بر مدار نقاشی بود. از شب پیش که بهم ریخته بودم و نوشتن پناهم نشد،
تمرین با کلمات مساحقه، لمیدن، ترفند، هوشربا، احتراز کردن اشتباه جوانی نیلوفر همهجا مثل سایه به دنبالش بود. در
چند ساعتی طول کشید تا آن نظم و نسقی که مورد نظر ملکتاج خانم بود، در خانه پدیدار شد. خیالش
در خانهی عموحسن بلبشویی به راه افتاده بود. زهرا که آشکارا دلباختهی دیگری شده بود، از دستور پدر تمرد میجست
از فرادست، پیکر شبحآلود پدر چون اخگری پدیدار شد. اگر آن خرافهی ترسآکند کودکیام از اشباح نبود، شتابان به سویش
تمرین با کلمات مهارگسسته، واگن، هپروت، بویناک، بیتسلا واگنی که از قطار جدا شده بود، مهارگسسته و با سرعتی سرسامآور