اهل شهر بهار
خیابان اردیبهشت
کوچه ۲۰ پلاک ۱۳
از کودکی به خواندن و نوشتن علاقه داشتم. این علاقه را درست از روزی که الفبای فارسی را نصفه و نیمه یاد گرفتم در خود کشف کردم. اولین نوشته من نامه ای از سر دلتنگی به دایی مهربانی بود که آن روزها به سفری دور رفته بود. حالا سال هاست که زیر تلی از خاک مدفون است اما یادش همیشه در قلبم زنده است. آنقدر برایم محبوب و دوست داشتنی بود که شد اولین دلیل نوشتنم و این شور نوشتن تا مدت ها با من بود تا دبیرستان که به خاطر یک انتخاب اشتباه در تعیین رشته مدت ها قادر به نوشتن نبودم. اشتباه تا مدت ها با من همراه بود تا این که در دانشگاه بازهم از سر دلتنگی شروع به نوشتن کردم . مدتی بعد نوشتنم هدف مند شد. ان روزها چند وبلاگ داشتم یکی از وبلاگ ها خاطره نویسی بود. وبلاگ دیگر آموزشی بود و مطالبی را که از کامپیوتر بلد بودم در آن ها با دوستانم به اشتراک می گذاشتم. وقتی به شهرمان برگشتم برای کسب معاش دربه در به دنبال کار گشتم. هرجا که رفتم از من سابقه کار می خواستند. تا اینکه در یک شرکت کمک حسابدار شدم و در شرکت دیگر الکترونیک آموزش می دادم. البته به صورت ساده و ابتدایی به افرادی که در جستجوی یک منبع در آمد برای یادگیری تعمیرات موبایل از شهر و دیارشان به تهران می آمدند. و شب ها آنقدر خسته می شدم که جز چند سطر چیزی نمی توانستم بنویسم تا این که جرقه های نوشتن در مسیرهای طولانی پیاده روی از محل کار به خانه زده شد و اولین کتاب کودکم با عنوان یک و دو سه بع و بع و بع چاپ شد. بعد آن هم کتاب های کودک دیگری منتشر کردم. با این حال این نوشته ها مرا ارضا نمی کرد و من چیزی ورای این ها می خواستم. بعد از ازدواج و بچه دار شدن شرایط جدیدی برایم پیش آمد. از نوشتن مدتی فاصله گرفتم کارهای دیگری را امتحان کردم اما هیچ کدام حالم را خوب نمی کرد و دوباره به نوشتن روی آوردم و در کلاس های نویسندگی استاد شاهین کلانتری شرکت کردم و نقشه مسیر طولانی از یک نویسنده مبتدی تا نویسنده حرفه ای، برایم مشخص شد.