چه کسی صبحانه را درست کرد؟
نزدیک ده صبح بود. آفتاب حسابی بالا آمده بود که مرد در جایش تکانی خورد و به زن گفت: «پاشو
نزدیک ده صبح بود. آفتاب حسابی بالا آمده بود که مرد در جایش تکانی خورد و به زن گفت: «پاشو
دو دختربچه که به نظر میرسید، سنشان از پنجسال تجاوز نمیکند، در پیادهرویِ خیابان شلوغی ایستاده بودند. هر دو موهای
دو دختر بچهی کوچک، یکی پنج ساله و دیگری سه ساله روی پشتبام خانهی پدربزرگشان بازی میکردند. خانهی پدربزرگ، پشتبام
داستانک روز بیست و نهم لغت روز: مناقشه(بحث، جدل) بیست و نه روز پیش، تمرینی برای کلمه برداری طرحریزی کردم.
داستانک روز بیست و هشتم این کلمه خلجان را از وبلاگ گیابند عزیز پیدا کردم. خَلَجان: تپش، لرزش، اضطراب، دلهره،
داستانک روز بیست و هفتم لغت بیست و هفتم: سخیف(کم خرد، سبک عقل، احمقانه) کلامش سخیف و سادهلوحانه بود. رفتارش