ترس از پشتبام
دیوارهای پشتبام خانهشان بلند بود. خانهشان مرتفعترین ساختمان آن شهرک بود. همهی خانهها یک طبقه بودند و خانهی آنها سه
دیوارهای پشتبام خانهشان بلند بود. خانهشان مرتفعترین ساختمان آن شهرک بود. همهی خانهها یک طبقه بودند و خانهی آنها سه
دو دختر بچهی کوچک، یکی پنج ساله و دیگری سه ساله روی پشتبام خانهی پدربزرگشان بازی میکردند. خانهی پدربزرگ، پشتبام
بعد از رسیدن به چلهی نوشتن، در چالش صد روز نوشتنِ بیوقفه در وبلاگ، هیچ مطلبی برای نوشتن نیست. نه
دیروز مگسکی مصدع اوقاتم شد. سر کلاس درس بودم که با عنقی منکسر وارد شد و روی دفتر و دستکم
چند روزی هست که میخواهم ماجرایی را تعریف کنم؛ اما نمیدانم دقیقن باید از کجا شروع کنم. از دوستیام با زهرا
بهنام خدا اولین روز مدرسه اصلن روز خوبی نبود. توقع دارید بیش از این چه بگویم؟ نکند از من انتظار دارید