لیلا علی قلی زاده

عشق دو گنجشک

عزیزکم جلوی پنجره‌ی اتاقم روی لبه سیاه شیروانی که آب باران در گودال آن جمع شده دو گنجشک نشسته‌اند. یکی

ادامه مطلب »

اشتباه محاسباتی

  گاهی پیش می‌آمد که جوانکی که تازه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده بود، برای کسب تجربه به مدرسه‌ی پسرانه‌ی میثم

ادامه مطلب »

سیب‌زمینی‌خورها

  ساعت نزدیک ده بود. بچه‌ها جلوی تلویزیونی خاموش به خواب رفته بودند. رواندازی سبک رویشان انداخته شده بود. زنی

ادامه مطلب »

ساموئل پدر من

در قبایل عرب‌نشین مصر، قبیله‌ای بود که هر دختری آرزو داشت که در آن قبیله متولد می‌شد. قبیله‌ایی که رئیسش

ادامه مطلب »