لیلا علی قلی زاده

خفته در کتابخانه

تمرین کلمه‌بازی نغز، مغبون، صله، می‌غنود، دلاویز کتابی از بالاترین قفسه روی سر مرد خفته در میان کتاب‌ها افتاد. فریاد

ادامه مطلب »

من باسوادم

  قبلاً بی‌سواد بودم و نمی‌تونستم یه نامه‌ی ساده هم بنویسم، ولی حالا اوزاع فرق کرده. می‌تونم برای مادربزرگ نامه

ادامه مطلب »

تذرو

به دنبال داستانی در نوشته‌های سال پیش هستم که دفتر مهرماه را باز می‌کنم. شروع به خواندن یادداشت‌های روزانه‌ی مهرماهم

ادامه مطلب »

قانون مادر

آن تابستان در باغچه‌ی کوچکمان، بذر گیاهی که نمی‌شناختیم را کاشتیم. مادر اصرار داشت تنها گیاهانی که برایمان مفید است

ادامه مطلب »

بی‌برنامگی

مدتی می‌شود که زندگی بی‌برنامه جلو می‌رود. از هدف‌گذاری‌های هفتگی، ماهانه و سالانه خبری نیست. شب قبل یک برنامه بر

ادامه مطلب »

صندوق‌دار

  [مردی لاغر و زردنبو پشت صندوق شماره‌ی ۵ ایستاده است. درحال بستن صندوق است. فاکتور‌ها را نگاه می‌کند. کلافه

ادامه مطلب »