گزارش نقاشی با کودکان

امروز اولین جلسه‌ی کلاس نقاشی در موسسه‌ی خلاقیت کیان با حضور من برگزار شد. هفته‌ی پیش با خانم «ش» مدیر موسسه صحبت کردم که معلم نقاشی اختصاصی برای بچه‌ها داشته باشند. از این که می‌خواستم رایگان با بچه‌ها کار کنم،

ادامه مطلب »

ترس از پشت‌بام

دیوارهای پشت‌بام خانه‌شان بلند بود. خانه‌شان مرتفع‌ترین ساختمان آن شهرک بود. همه‌ی خانه‌ها یک طبقه بودند و خانه‌ی آن‌ها سه طبقه بود. پشت‌بامشان به هیچ کجا مشرف نبود. دیوارهای بام به قدری بلند بود که برای تماشای خیابان باید نردبان

ادامه مطلب »

خاطره‌ای در بام

دو دختر بچه‌ی کوچک، یکی پنج ساله و دیگری سه ساله روی پشت‌بام خانه‌ی پدربزرگ‌شان بازی می‌کردند. خانه‌ی پدربزرگ، پشت‌بام بزرگی داشت. یک حیاط کوچک بیست متری که دور تا دور آن اتاق‌هایی ساخته شده بود و همینطور بالا رفته

ادامه مطلب »

چالش‌های نوشتن بی‌وقفه در وبلاگ

بعد از رسیدن به چله‌ی نوشتن، در چالش صد روز نوشتنِ بی‌وقفه در وبلاگ، هیچ مطلبی برای نوشتن نیست. نه اینکه نباشد؛ اما انگار کلمه‌ای برای بیان احساسات وجود ندارد یا شاید واقعه‌ای نیست که بخواهم درباره‌ی آن حرف بزنم.

ادامه مطلب »

خاطرات من و مگسک مزاحم

دیروز مگسکی مصدع اوقاتم شد. سر کلاس درس بودم که با عنقی منکسر وارد شد و روی دفتر و دستکم طاقباز خوابید. از قرائن متقن معلوم بود که سرش به جایی خورده است و قبل از شرفیابی با کسی نزاع

ادامه مطلب »

اولین تجربه نمایش‌نامه خوانی

چند روزی هست که می‌خواهم ماجرایی را تعریف کنم؛ اما نمی‌دانم دقیقن باید از کجا شروع کنم. از دوستی‌ام با زهرا و صدای جادویی‌اش بگویم یا از اشتیاقم برای خواندن نمایش‌نامه‌های وودی آلن یا از باغ آلبالویی که اصلن دوست نداشتم.

ادامه مطلب »