لیلا علی قلی زاده

روز کودک در کلاس نقاشی

امروز وقتی به کلاس رفتم، متوجه شدم مربی‌ها سرشان شلوغ است. به مناسبت روز کودک، برنامه‌هایشان بیشتر شده بود؛ کارشان هنوز تمام نشده بود و انگار سردرگم بودند.

قرار بود دو نوع موش به آن‌ها یاد بدهم. یکی با دایره و دیگری با مثلث. مربی گفت که به خاطر روز کودک برنامه‌ها به هم ریخته است و اگر بتوانم آموزش نقاشی را با فعالیت آن‌ها یکی کنم، خیلی خوب می‌شود.

مشکلی نبود. میتوانستم برنامه کاری‌ام را در جلسه‌ی بعدی دنبال کنم.

یکی از بچه‌ها به محض ورود به من گفت: «قبلن گفته بودین یک‌شنبه میاید و دوباره اومدین.»

بچه‌ها برای آموزش نقاشی منتظر من بودند. دوستم می‌خواست میهمانی‌اش را روز یک‌شنبه بیندازد و من به او گفته بودم که به خاطر کلاسم نمی‌توانم. با آنکه فعالیتم در این کلاس داوطلبانه است؛ اما پای قولی که به بچه‌ها داده‌ام می‌مانم و اعتمادشان را از بین نمی‌برم.

کاربرگ‌شان کره زمینی بود که کودکانی از ملیت‌های مختلف دورتا دور آن را گرفته بودند. قرار بود روی خشکی را با گلوله‌های سبز رنگ کاغذ رنگی بپوشانند. در ابتدا مفهوم کره را به کمک مفهوم دایره که جلسه‌ی پیش به آن‌ها یاد داده بودم، به آن‌ها یاد دادم و بعد به آن‌ها توضیح دادم که بیشتر سطح زمین با آب پوشیده شده است و به آن‌ها جای آب را نشان دادم و از آن‌ها خواستم با آبی، آن را رنگ کنند.

برخی از کودکان مداد را فشار می‌دادند و بعضی‌ها اصلن هیچ فشاری ایجاد نمی‌کردند. کودکانی که مداد را زیاد فشار می‌دادند، خسته می‌شدند و آن‌هایی که هیچ فشاری ایجاد نمی‌کردند، کارشان پیش نمی‌رفت. به صورت عملی به آن‌ها نشان دادم که برای کار با مداد رنگی باید فشار متوسطی به مداد ایجاد کنند و نوک مدادشان کمی تیز باشد. اگر زیاد تیز کنند موقع ایجاد فشار، نوک مداد می‌شکند. پس باید نوک مداد به اندازه باشد. اگر نوک مداد کم باشد، قسمت چوبی مداد کارشان را پر از خط و خطوط می‌کند.

بعد از رنگ‌آمیزی آب که زمان زیادی طول کشید به سراغ آدمک‌ها رفتیم و به بچه‌ها درباره رنگ پوست ملیت‌های مختلف توضح دادم.

کارشان طول کشید ولی چون حجم عظیمی از کار را خودشان انجام دادند، کارشان زیبا شده بود. آرتین تنها کسی بود که اسم مرا پرسید تا مسئله‌ای را به من بگوید و بعد فراموش کرد. به نیکان گفتم من در درست کردن گلوله مشکل دارم و او به من یاد داد که چطور گلوله درست کنم. سامیار به شدت بازیگوش بود و نمی‌توانست کارش را به نحو احسنت انجام دهد. از بچه‌ها خواستم، وسایلشان را جمع کنند و بعد از کلاس خارج شوند. چند نفری وسایلشان روی میز ماند ولی بقیه وسایلشان را مرتب در جایگاه مخصوص جا دادند و بعد برای شستن دست‌ها و خوردن صبحانه از کلاس خارج شدند.

حواسم بد که مسئله‌ایی که سپیده گفته بود را به بچه‌ها بگویم. از بچه‌ها پرسیدم کیفشان را خودشان می‌آورند و همه یک‌صدا گفتند که خودشان می‌آورند. از آن‌ها برای اینکه کارشان را خودشان انجام می‌دهند تشکر کردم. یکی از آن‌ها گفت که بعد از کلاس جوراب‌ها و دمپایی‌هایش را هم خودش می‌شوید. به او گفتم که چه کسی این کارهای خوب را به تو یاد داده است و او گفت که خانم معلّم همه‌ی این‌ها را یادمان داده است. معلّم باید در عین مهربانی کمی جدی باشد و شیما این جدّیت را در کارش دارد. کلاسش نظم خوبی داشت و من واقعن از کار با شاگردان کلاسش لذت بردم.

و در پایان وقتی مربی‌های اصلی مشغول عکس گرفتن از کار بچه‌ها بودند و بچه‌ها مشغول خوردن میان وعده‌شان، از آن‌ها خداحافظی کردم و به دنیای نوشتنم برگشتم.

لیلا علی قلی زاده

6 پاسخ

  1. خود شاهین کلانتری هم ده روزه به روز نکرده و الان دیدم ۱۱تا مطلب تو فید اومده
    زندگی خودتون رو با اراجیف نوشتن تلف نکنید. نویسندگی که توش نون درنمیاد؛ عمر رو قدر بدون لیلا

    1. این نوشته‌ای که به چشم شما اراجیف اومده، بخشی از یک زندگی واقعیه که یکبار نصیب آدمها میشه.
      توی این کلمه‌ها برای منه خواننده، زندگی و انسانیت موج میزنه که میتونه فانوس راهم باشه.
      لیلا ممنونم از بروزرسانی سایتت.
      شاید کم کامنت بذارم، اما تقریبا اکثرمطالبت رو میخونم.

  2. چه روز خوبی و کار قشنگی . شخصیت آدما در دوران کودکی شکل میگیره و ایکاش مربیان و اولیا به این مسایل دقت کنن .
    بچه‌ها دوست دارن بهشون مسئولیت داده بشه ولی از آنجاییکه مربیان و اولیا حوصله نمی‌کنند و صبوری ندارند این فرصت‌ها رو از بچه‌ها میگیرند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.