آقا حبیب
آقا حبیب همیشه تعریف میکرد که در ایام جوانی اوضاع کار و بارش خوب بود. هر پنجشنبه دست زن و
آقا حبیب همیشه تعریف میکرد که در ایام جوانی اوضاع کار و بارش خوب بود. هر پنجشنبه دست زن و
داستانک روز بیست و نهم لغت روز: مناقشه(بحث، جدل) بیست و نه روز پیش، تمرینی برای کلمه برداری طرحریزی کردم.
وقتی مجموعه داستانهای کوتاهی با عنوان نه داستان از خالق ناطوردشت را میخواندم، به این فکر کردم که چقدر ساده
در یک کافه دنج کوچک دو دوست پشت میزی نشستهاند. چهار میز گرد با رومیزیهای سبز منقش به مربعهای
از لحظهای که در با آن شتاب بسته شد زندگیاش اسفناک شده بود. تا قبل از آن هیچ اتفاقی نتوانسته
مردی عاشق دختری شد. دختر می داند که مرد عاشق است… سطر ابتدایی داستان «رمان» از مجموعه داستان«آمریکا وجود ندارد»،