دردسر در کتابخانه
از همان ابتدای صبح که کتابخانه باز شد، مردی بیرون کتابخانه، مدام به داخل کتابخانه سرک میکشید. به نگر نمیرسید
از همان ابتدای صبح که کتابخانه باز شد، مردی بیرون کتابخانه، مدام به داخل کتابخانه سرک میکشید. به نگر نمیرسید
همسرم همیشه میگفت که خواهرت پلشت است. به گمانم معنای واژهی پلشت را نمیدانست. چون خواهرم نمونهی یک زن کدبانو
این قسمت: شاهلیر بعد از آنکه در آن شرکت مهم و مشهور استخدام شدم، مادر فکر کرد که حالا وقت
سولماز به گلهای قالی خیره شده بود و فکر میکرد که این آخرین قالیچهای است که در این خانه میبافد.
امروز شهر خلوت است. نرسیده به میرداماد مرد بلند قدی جلوی ماشین دست نگه میدارد، فکر میکنم سوارش کنم یا