من شما را لو میدهم
دو دختربچه که به نظر میرسید، سنشان از پنجسال تجاوز نمیکند، در پیادهرویِ خیابان شلوغی ایستاده بودند. هر دو موهای لخت و سیاهی داشتند. دختر کوچکتر موهایش باز بود و تمام صورتش را پوشانده بود و دختر بزرگتر موهایش در
یک نویسنده ی عاشق هنر
دو دختربچه که به نظر میرسید، سنشان از پنجسال تجاوز نمیکند، در پیادهرویِ خیابان شلوغی ایستاده بودند. هر دو موهای لخت و سیاهی داشتند. دختر کوچکتر موهایش باز بود و تمام صورتش را پوشانده بود و دختر بزرگتر موهایش در
داستانک روز بیست و نهم لغت روز: مناقشه(بحث، جدل) بیست و نه روز پیش، تمرینی برای کلمه برداری طرحریزی کردم. تمرین به این قرار بود که در روز اول با یک کلمهی تازه، دوستان بپردازم. روز دوم کلمه روز اول
داستانک روز بیست و ششم لغت روز: تعلل مرد اول: ذهنی که انباشته از سکوت واژههاست، شاعر را از پا در میآورد. آه این دنیا چه دخمهی تنگ و تاریکی است. چگونه رضایت دادم برای خاطر چشیدن طعم تجربهی یک
داستانک روز بیست و پنجم به یکچهارم مسیر رسیدم. دوستانی که در این مسیر با من همراه شدند، خوب میدونند که دوام آوردن در این راه کار سادهای نیست. ولی ما دوام آوردیم و تا اینجا پیش آمدیم.😉😉 لغت امروز
داستانک روز بیست و چهارم لغت روز: دمر همیشه که اوضاع به همین منوال نمیماند. سگرمههایتان را باز کنید. این ادا و اطوار از شما بعید است. خواهش میکنم این همه بدعنق نباشید. این چهره به شما نمیآید. چهرهی شما
داستانک بیستم با لغت طاقباز فرهاد طاقباز روی زمین خشک و سفت دراز کشیده بود و با بدعنقی به این فکر میکرد که چطور میتواند، داهیانه وارد زندگی نسرین و امیر شود و به آنها زخم بزند. از وقتی نسرین