لیلا علی قلی زاده

کتابخانه

۸ بهمن ۱۴۰۲ باید به کتابخانه زنگ بزنم و کتاب‌های نخوانده را دوباره تمدید کنم. شانس‌ کتاب‌های روی میز برای

ادامه مطلب »

تردید و تغییر

پیدا شدن کتاب‌هایی که مدام ذهنم را درگیر می‌کنند، بی‌دلیل نیست. دیروز بعد از میهمانی در ماشین سکوت کرده بودم.

ادامه مطلب »

قرنطینه

بالاخره دایی دکترمان دعوتمان کرد. هر بار ما را می‌بیند می‌گوید بیایید خانه‌مان و ما رفتن به خانه‌اش را به

ادامه مطلب »

خانه تکانی

در حال کار کردن روی مقاله هستم که محمد می‌گوید: “قرار بود تشک تخت رو عوض کنیم.” می‌‌گویم: “اوهوم. می‌خوای

ادامه مطلب »

حس غرور

خواب دیدم به دفتر استاد رفته‌ایم. کل خانواده را با خودم برده بودم. استاد گفته بود همه می‌دانند که موقع

ادامه مطلب »

باران

۳ دی ۱۴۰۲ خواب دیدم که تا صبح باران می‌بارد. با دوستی درباره‌ی تمام حرف‌هایی که با امینه زده بویم

ادامه مطلب »