این داستان پایان ندارد
فریاد زد: «آخ.» پشت میز نشسته بودم و به پایان داستانم فکر میکردم. سرم را از پشت پیشخوان آشپزخانه بالا
فریاد زد: «آخ.» پشت میز نشسته بودم و به پایان داستانم فکر میکردم. سرم را از پشت پیشخوان آشپزخانه بالا
هیچ چیز سرجایش بند نبود. همهچیز مغشوش و درهم و برهم و در حالهای از ابهام بود. مادر بیحوصله کنار
نگرانیاش را از اوضاع مملکت پنهان کرده بود و به خیالش زن و بچهاش متوجه نبودند که چه رنجی
کلمههای تمرین: وارفتگی، باج گیری، لگدمال، رسا، پر راز و رمز نمیتوانست اجازه بدهد که او را لگدمال کنند. میاندیشید
روبرتو با وارفتگی بیسابقه وارد خانه شد. به همسرش گفت: «باز هم یکی علیه جریان باجگیری مقاومت نشون داده.
از همان ابتدای صبح که کتابخانه باز شد، مردی بیرون کتابخانه، مدام به داخل کتابخانه سرک میکشید. به نگر نمیرسید