دردی که تمام نشد
داستانک یازدهم با لغت مسامحه مسامحه: سهلانگاری دکتر فراست صمیمیترین دوست علی است. علی همیشه از سروش پیش او مینالد. از رفتارهای زشت و ناپسند سروش که زندگی را به کام او تلخ کرده است. و فراست با او همراه
یک نویسنده ی عاشق هنر
داستانک یازدهم با لغت مسامحه مسامحه: سهلانگاری دکتر فراست صمیمیترین دوست علی است. علی همیشه از سروش پیش او مینالد. از رفتارهای زشت و ناپسند سروش که زندگی را به کام او تلخ کرده است. و فراست با او همراه
داستانک دهم لغت دهم: متلفت ملتفت: آگاه، باخبر، اطلاع داشتن شرح حالی بر روزهای کارمندی استرس با ضربهی نیشتر اعتماد به نفس را کشت. با اینکه در کارش مهارت داشت؛ اما استرس و نگرانی از خراب شدن پروژهی محوله به
از هشت روز پیش روندی را در نوشتن داستانک در پیش گرفتهام که لغات تازه را در داستانم به کار ببندم. به عمد لغاتی را انتخاب کردهام که کمتر با آنها برخورد کرده باشم و برایم نامأنوس باشد. روز اول
یکی از تمریناتی که در کلاسهای نویسندگی بایستی انجام میدادیم. تمرین دیالوگ نویسی بود. تمرینی که اوایل به سختی انجام میدادم و بیشتر از چند خط نمیشد حالا به یکی از تمرینات مورد علاقهام تبدیل شده است. امروز تمیرین دیالوگ
جناب عبوس نمیخواهد با کسی دوستی کند. جناب عبوس را روبهرویم نشاندم و با اینکه با نگاهم سرتاپایش را میکاویدم؛ اما غرق در افکار خودم، غوطه میخوردم که صدای جناب عبوس مرا به خودم آورد. – خوب. نگفتی نظرت در