رویایی در رقص باران ماهورا در زیر آسمان ابری آرام و بیصدا میرقصید. باران که میبارید، از خود بیخود میشد. فرقی نداشت که چه ادامه مطلب » آبان ۱۳, ۱۴۰۲ بدون دیدگاه
نامهای از جانب ماهورا همیشه که نمیشود نامه از طرف من به دیگری باشد. بالاخره یک روز هم از خواب بیدار میشوم و نامهای ادامه مطلب » آبان ۱۳, ۱۴۰۲ بدون دیدگاه
مرگ عمو امید نزدیک سیسال پیش بود که عمو امید از میانمان پرکشید. مرگ او منحوسترین اتفاق زندگیام بود. بعد از آن بود ادامه مطلب » آبان ۳, ۱۴۰۲ 4 دیدگاه