یک نویسنده ی عاشق هنر
تردیدهای یک نویسنده غالباً زمانی که میخواهم راجع به مطلبی بنویسم، دچار تردید میشوم که آیا این مطلب به حدی مهم اهست که بخواهم درباره آن بنویسم؟ یا اینکه آیا نوشته من، چیزی بر آن مطلب اضافه میکند یا به
نوشتن راهی برای خودشناسی امروز نمیخواستم اولین کاری که انجام میدم نوشتن مقالهام باشه. میخواستم کمی نقاشی کنم. مدتها بود که دست به قلم نشده و چیزی نکشیده بودم؛ اما در حاشیه صفحه نقاشی، بعد کشیدن چند اتود اولیه، نوشتم.
نویسنده ی فوری به دیالوگ زیر که بین پدر و پسری ردوبدل شده است توجه کنید: دختر فلانی پزشک است. پسر فلانی هم وکیل است؛ اما امان از تو خوب من هم نویسنده هستم؟ چرا هنوز یه کتاب منتشر نکردی؟
نوشتن می تواند علت های مختلفی داشته باشد اما مهم ترین عاملی که فرد را به نوشتن ترغیب می کند، نظم و سازمان دهی به افکار و احساساتی است که مدت ها در پس ذهنش جا خوش کرده است. تا
نامه ای به زیباترین تابلوی زندگی من دخترم هستی دخترم تو زیباترین تابلوی نقاشی خلقت در جهان بی رنگ و سراسر ترس و نا امیدی من بودی. درست از همان زمان که بذر وجودت در دلم جوانه زد سمفونی زیبای