لیلا علی قلی زاده

حرفه نویسندگی و دستاوردهای آن

حرفه نویسندگی و دستاوردهای آن

وارد مطب پزشک می‌شوم. منشی قبل از هر چیز یک رزومه از من پر می‌کند. از من می‌پرسد حرفه‌ات چیست؟ بعد از کمی تأمل می‌گویم نویسنده هستم. بله من نویسنده هستم؛ اما چرا هنوز از اینکه اذعان داشته باشم، نویسنده هستم، مرددم. انگار که هنوز خودم هم باور ندارم. وقتی کارمند یا معلم بودم راحت به همه می‌گفتم معلم یا کارمند هستم؛ اما نمی‌دانم چرا هنوز درباره‌ی حرفه جدیدم دچار تردید هستم. انگار که نویسندگی حرفه‌ی خاصی نباشد.

چرا نویسندگی را در ابتدای کار به عنوان یک حرفه نمی‌شناسند؟

عموم مردم به خاطر باورهایشان کاری را به عنوان شغل می‌پذیریند که منجر به کسب ثروت و تولید محصول شود؛ بنابراین در ابتدای مسیر نوشتن، چون درآمد و محصولی وجود ندارد، نمی‌توانیم به سادگی آن را به عنوان حرفه‌مان قبول کنیم.

کادموس مخترع الفبای فینیقی که ثروت کلانی داشت شبی بر آناتول فرانس ظاهر شد و به او گفت: «چون به اندازه کافی ذوق تجارت نداشته‌ای به نویسندگی پرداخته‌اید.» فکر می‌کنم من هم عاری از ذوق تجارت بودم و رابطه خوبی با پول نداشتم و ندارم.

دیروز وقتی در مدرسه دخترم اذعان داشتم که نویسنده‌ام، مدیر مدرسه با اینکه فرد تحصیل کرده‌ای بود، سریع گفت آیا کتابی هم چاپ کرده‌ای؟ من چند کتاب چاپ کرده بودم و گفتم با جستجوی اسمم در گوگل می‌توانید کتاب‌هایم را ببینید؛ اما اگر هیچ کتابی منتشر نکرده بودم، می‌توانستم خیلی راحت بگویم من نویسنده هستم؟

با باور سال‌ها پیش قطعاً نمی‌توانستم چنین چیزی بگویم؛ اما هرچه بیشتر می‌نویسم، متوجه می‌شوم که باید بنویسم و نویسنده هستم حتی اگر کتاب چاپی منتشر نکنم.

برای چه می‌نویسید؟

خیلی از افراد با انگیزه‌های کسب درآمد و شهرت به سراغ نوشتن می‌آیند؛ اما واقعیت این است که کسب درآمد از نوشتن از هرکار دیگری سخت‌تر است و به این سادگی‌ها کسی نمی‌تواند از نوشتن به ثروت زیادی دست پیدا کند. همه ما آوازه نویسنده‌های ثروتمند غرب و کتاب‌های پرفروش آن‌ها را، شنیده‌ایم و شاید پیش خودمان بگوییم چرا من نتوانم با نوشتن رمان یا کتاب‌های علمی به چنین درآمدی برسم.

کسب درآمد از طریق نوشتن سخت‌ترین کار دنیا است.

اگر صرفاً برای کسب درآمد و شهرت به سراغ نوشتن آمده‌اید باید بگویم که کارتان ساخته است و در میانه راه از کرده خود پشیمان می‌شوید. چون راه‌های ساده‌تری هم هست. می‌توانید یک بازیگر بی‌سواد باشید و با چند عمل زیبایی خودتان را سر زبان‌ها بیندازید. توجه کنید که حتماً باید بی‌سواد باشید. بازیگرهای باسواد و کاربلد شاید مشهور باشند؛ اما درآمد زیادی ندارند چون به خودشان اجازه نمی‌دهند که هر فیلم بی‌محتوایی را تنها برای کسب درآمد بازی کنند. منظور من همان عده‌ای هستند که بی‌سواد هستند و هرجا می‌نشینند درباره مطلبی که هیچ  دانشی درباره آن ندارند، سخنرانی می‌کنند. آن عده با چند گاف بزرگ خودشان را بر سر زبان‌ها می‌اندازند.

یا یک کار عجیب و غریب انجام بدهید و ویدیوی خودتان را در یوتیوپ و رسانه‌های دیگر منتشر کنید؛ اما کاری مثل نوشتن راه آسانی نیست. مثل نقاشی‌کردن سال‌ها باید بنویسید و بیاموزید تا بتوانید به شهرت برسید.

رؤیای یک نویسنده مشهور

رؤیای مشهور شدن از طریق نوشتن رؤیای زیبایی است. در کودکی تحت تأثیر چند فیلم خارجی، همیشه خودم را در جشن امضای کتابم می‌دیدم. آن روزها تفننی می‌نوشتم و نوشتن چندان برایم جدی نبود؛ اما هر چه بیشتر در مسیر نوشتن غرق شدم، فهمیدم نوشتن اصلاً کار ساده‌ای نیست.

اگر عشق به نوشتن نباشد، همان ابتدای راه، عطایش را به لقایش خواهید بخشید. در مسیر نوشتن، فهمیدم بیشتر از هر چیزی برای خود نوشتن است که می‌نویسم. نوشتن پنجره‌ای را به جهان بیرون و درونم باز می‌کند و با نوشتن خودم را بیشتر می‌شناسم. رؤیای کودکی دیگر برایم کمترین اهمیتی ندارد و عشق به نوشتن است که من را در مسیر نوشتن قرار داده است. نوشتن برای من دستاوردهای زیادی داشت که در بخش بعدی درباره این دستاوردها صحبت می‌کنم.

نوشتن چه دستاوردهایی برای من داشت؟

نویسنده مشهور شدن تنها یک رؤیای بچه گانه بود و حالا که به آن فکر می‌کنم متوجه می‌شوم در برابر دستاوردهایی که از نوشتن عایدم شده است، کمترین اهمیتی ندارد.

  • نوشتن به من کمک کرد تا منظم‌تر فکر کنم.
  • با نوشتن ترس‌ها و نقاط تاریک ذهنم را می‌شناسم و سعی در اصلاح و برطرف کردن آن‌ها دارم.
  • نوشتن به ساختارهای ذهنم نظم می‌دهد و رشته‌های عصبی ذهنم را تقویت می‌کند.
  • نوشتن باعث شد عمیق‌تر به خواسته‌هایم فکر کنم و در جهت رسیدن به خواسته‌های واقعی‌ام گام بردارم.
  • نوشتن باعث شد خودم را بهتر بشناسم.
  • نوشتن باعث شد دوستان هم فکر بیشتری پیدا کنم.
  • نوشتن باعث شد که تحت تأثیر افکار جمعی تصمیم نگیرم.
  • نوشتن باعث شد که هدف و خواسته‌ام را از زندگی مشخص و واضح ببینم.
  • نوشتن باعث شد حسرت‌هایم کاهش پیدا کنند.
  • نوشتن فرصت‌های بیشتری به من داد.
  • نوشتن باعث شادی بیشترم شد.
  • نوشتن انتظاراتم از دیگران را کاهش داد.
  • نوشتن باعث درک بیشتر اطرافیانم شد.
  • نوشتن من را با نویسنده‌های بیشماری آشنا کرد.
  • نوشتن شجاعتم را بیشتر کرد.

و نوشتن در کل از من انسان بهتر و شادتری ساخت و من همه‌ی دستاوردهایم را مدیون نوشتن هستم و تا آخرین لحظه زندگی‌ام خواهم نوشت حتی اگر آدم مشهوری نشوم.

و مهم‌ترین دستاورد نوشتن برای من، خلق داستان‌هایی است که با تمام وجود دوستشان دارم.

آناتول فرانس عقیده دارد که شاید زن‌ها مثل مردها نویسنده‌های خوبی نباشند؛ اما نباید کاغذ و قلم را از آن‌ها گرفت چرا که نوشتن تسلی بخش آن‌ها در ایام دردناک کهن سالی خواهد بود و اگر زن‌ها بهتر از مردها ننویسند به گونه‌ای می‌نویسند که ملاحت و لطف یزدانی را وارد نوشته‌هایشان کنند. همیشه فکر می‌کنم که در ایام پیری، البته اگر به آن ایام برسم، حوصله‌ام از تنهایی که بیشتر کهنسالان از ان شکایت می‌کنند سر نمی‎‌رود و آن ایام اگر دردهای جسمی مجال دهند با طیب خاطر به نوشتن مشغول می‌شوم و از تنهایی‌ام لذت می‌برم.

چرا داستان می نویسید؟

سؤال دیگری که گاهی از من می‌پرسند و بیشتر از همه خودم در دنیای پرتردید درونی‌ام مرتب از خودم می‌پرسم این است که چرا داستان می‌نویسی؟

چون کار دیگری بلد نیستم یا چون قادر نیستم در دنیای حقیقی بی‌آنکه آسیب ببینم زندگی کنم. نه هیچ‌کدام یک از دلایل بالا نیست. بعد از نوشتن بود که فهمیدم که قادر به انجام هر کاری هستم. تا قبل از نوشتن آن‌قدر خودم را نمی‌شناختم؛ اما بعد از اینکه به نوشتن روی آوردم فهمیدم چقدر به نوشتن برای شناخت توانایی‌هایم احتیاج دارم. من با نوشتن خودم و جهان پیرامونم را بهتر می‌شناسم. من با نوشتن به زندگی‌ام و زندگی اطرافیانم امید تزریق می‌کنم. من می‌نویسم چون به خلق ماجرایی عاشقانه برای بقا نیازمندم.

می‌نویسم چون به زندگی امید دارم.

من می‌نویسم چون به زندگی امید دارم. انسان بدون امید نمی‌تواند بنویسد. غالباً در میان هیجانات روزمره زندگی، آنجا که با حجمی از حوادث روح‌خراش روبرو هستم، قلم برمی‌دارم و شخصیت‌های داستان جدیدم را خلق می‌کنم. در زندگی واقعی به‌ناچار لحظات ناخوشایندی را تجربه می‌کنم. لحظاتی که با روح و شخصیت نویسنده‌ام مغایر است. حوادثی برایم اتفاق می‌افتد که علت آن‌ها را نمی‌دانم و اگر بخواهم آن‌ها را ریشه‌یابی کنم مجبور هستم که تاریخ هزارساله خاندانم را کندوکاو کنم؛ اما در داستان علت و معلول کنار هم است. داستان منطقی دارد که درک آن را برای خودم و مخاطبم ساده می‌کند. سعی می‌کنم داستانم را آن‌طور که می‌خواهم تمام کنم. من می‌نویسم چون نیاز دارم که بنویسم. برای رد شدن از بحران‌های روحی می‌نویسم. انسان گرسنه به طعام برای ادامه بقا نیاز دارد، روح من نیز به داستانی پر امید برای ادامه بقای روحانی‌اش نیازمند است؛ بنابراین می‌نویسم.

موضوعات عجیب و غریب سدی در برابر نوشتن

اگر می‌خواهید بنویسید به دنبال موضوع عجیب‌وغریب نباشید. دنبال موضوعی باشید که بتوانید با آن ارتباط برقرار کنید. اوایل که شروع به نوشتن کرده بودم به دنبال موضوعاتی خاص و عجیب بودم تا آن را دستمایه‌ای برای نوشتن قرار دهم. اولین موضوعی که برای نوشتن انتخاب کردم، تبدیل به داستانی بلند شد که تا به امروز تمام نشده است. با اینکه هزار بار سعی کردم که بخش‌های ناقصش را تکمیل کنم و میان‌صحنه‌های داستانم علت و معلولی منطقی پیدا کنم؛ اما هر بار شکست خوردم. چون آن موضوع در دنیای دیگری اتفاق افتاده بود. بعدها فهمیدم که همه‌چیز در درون من است. من قادر به خلق داستانی هستم که آن را زیسته یا بخشی از آن را تجربه کرده باشم. داستانی که تمام وجودم را درگیر خودش کند. برایم نوشتن داستان زنان ساده‌تر بود. حالا می‌فهمیدم چرا نتوانستم آن داستان بلند را به انتها برسانم. شخصیت اصلی داستان مردی بود که برایم ناشناخته بود.

جویس کرول اوتس وقتی با چنین سوالی روبرو می شود می گوید ما برای تصویر کردن خلاصه ای معنادار از دنیای پیرامون مان داستان می‌نویسیم.

از نظر فلانری اوکانر نویسنده کسی است که به دنیا امید دارد، انسان بدون امید نمی‌تواند داستان بنویسد؛

بنابراین با این تعریف من نویسنده هستم. چون با تمام واقعیت‌های مغشوش، هراس‌انگیز و احمقانه جهان پیرامونم هنوز هم به زندگی امید دارم. هنوز هم سعی می‌کنم با داستان‌هایم معنایی بهتر و زیباتر به زندگی ببخشم. من به‌عنوان یک زن به دنبال روایت منطقی و عقلانی از داستان‌ها نیستم. می‌خواهم احساساتم را در داستان دخیل کنم و آنجایی که در واقعیت زنی به خاطر طلب آزادی کشته می‌شود، در داستان من پرنده‌ای می‌شود که در آسمان به پرواز درمی‌آید. بله من نویسنده هستم چون هنوز هم امید دارم که دنیا با داستان‌هایم جایی بهتر می‌شود. مهم نیست که فانتزی ذهن من چقدر با واقعیت فاصله داشته باشد؛ اما هرگز از سیاهی‌های دنیای واقعی نخواهم نوشت. هرگز درد و رنج را تا پایان داستان ادامه نخواهم داد. درد و رنج جایی باید پایان پذیرد و چه‌بهتر که مخاطب من با خواندن داستانی پر از عشق و امید بر اندوه‌هایش فائق آید.

نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده

لیلا علی قلی زاده

5 پاسخ

  1. سلام لیلون باجی
    امروز بهترم و دارم کمی به کارهای عقب افتاده می رسم
    آفرین به تو
    چقدر قشنگ و جامع به موضوع پرداختی
    این یعنی توسعه فردی
    خودشناسی
    لذت بردم از کجا به چه نکته های خوبی رسیدی
    نکته های طلایی
    واقعن همینه
    یه نویسنده باید برای خودش و از خودش بنویسه
    روشن تر شدن خودش که کمک میکنه در جنبه های دیگه زندگی هم موفق تر عمل کنه
    خوشحالم که بعد از وقفه بازم تونستم سری به سایت وزین و محجوب و متینت بزنم
    اینجا خیلی دنجه و آرومم میکنه.
    زنده باشی عزیز مهربون

    1. خدا رو شکر که امروز بهتری عزیزم. بدون حضورت اینجا صفا نداره. وقتی میگی اینجا دنجه . ارومم میکنه خیلی به دلم مینشینه انشالله که همیشه این فضا برات آرامش بخش باشه. دقت کردی فضای وبلاگ بر خلاف فضای اینستا استرس آور نیست. تو اینستا نگران حجم اینترنتی که تموم بشه مجبوری تند و تند از همه چی رد بشی ولی اینجا اینطوری نیست.
      این مطلب در گذر زمان نوشته شده و هربار نکته تازه ای که بهش رسیدم رو بهش اضافه کردم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.