در حصار شالی نامرئی شالی دور گردنم پیچیده شده است. شالی بلند و پهن که انتها ندارد. فکر میکنم چطور دنبالهی شال به ادامه مطلب » آبان ۲۵, ۱۴۰۳ بدون دیدگاه
یک روز با جبران خلیل حبران ذهن طبیعی گیاه در میانهی زمستان به یاد تابستان گذشته نیست بلکه متوجه بهاری است که از راه میرسد. “جبران ادامه مطلب » مهر ۲۴, ۱۴۰۲ 6 دیدگاه
نه داستان سیلنجر ماجرای آشنایی من با نه داستان غیر از کتابهایی که دوستان همفکر پیشنهاد میدهند یا استادم در وبینارهایش معرفی میکند، ادامه مطلب » شهریور ۲۶, ۱۴۰۲ 4 دیدگاه
دوستی با بچهغولی به نام آزیتا روزانه نویسی با صیغه دوم شخص مفرد صبح بیآنکه ساعت زنگ بزند، سراسیمه از خواب میپری. نگاهت بر روی دیوار ادامه مطلب » تیر ۱۲, ۱۴۰۲ 6 دیدگاه