لیلا علی قلی زاده

یک سندرم موقت

سعی می‌کردم مثل همیشه باشم؛ اما واقعیت این بود که چیزی در وجودم تغییر کرده بود و هیچ چیز مثل

ادامه مطلب »

مرگ جورج

از اینکه این همه چرندیات به هم می‎بافت و به خورد یک مشت کارگر عامی می‌داد، از خودش بیزار شده

ادامه مطلب »

آقا حبیب

آقا حبیب همیشه تعریف می‌کرد که در ایام جوانی اوضاع کار و بارش خوب بود. هر پنج‌شنبه دست زن و

ادامه مطلب »

عذاب وجدان

وقتی مجموعه داستان‌های کوتاهی با عنوان نه داستان از خالق ناطوردشت را می‌خواندم، به این فکر کردم که چقدر ساده

ادامه مطلب »