عشق در راهآهن
نزدیک میدان راهآهن جای دید و بازدید ما با دخترها بود. دخترهایی که با آنها قرار میگذاشتیم، دو دختر شهرستانی
نزدیک میدان راهآهن جای دید و بازدید ما با دخترها بود. دخترهایی که با آنها قرار میگذاشتیم، دو دختر شهرستانی
عزیزکم جلوی پنجرهی اتاقم روی لبه سیاه شیروانی که آب باران در گودال آن جمع شده دو گنجشک نشستهاند. یکی
تمام فضای خانه آکنده از عطر قرمه سبزی شده بود. معبر گفت: «درایت به خرج دادین که برای همسرتان قرمهسبزی
رستوران اکثر اوقات خالی بود. کمتر از یک ماه میشد که رستوران کوچکمان را راه انداخته بودیم. رستوان یک فضای
تمرین کلمهبازی نغز، مغبون، صله، میغنود، دلاویز کتابی از بالاترین قفسه روی سر مرد خفته در میان کتابها افتاد. فریاد
آن تابستان در باغچهی کوچکمان، بذر گیاهی که نمیشناختیم را کاشتیم. مادر اصرار داشت تنها گیاهانی که برایمان مفید است