من، مامان و خواستگاری
این قسمت: شاهلیر بعد از آنکه در آن شرکت مهم و مشهور استخدام شدم، مادر فکر کرد که حالا وقت
این قسمت: شاهلیر بعد از آنکه در آن شرکت مهم و مشهور استخدام شدم، مادر فکر کرد که حالا وقت
راس ساعت نه و نیم سهشنبه شب آقای مودت خیلی نابهنگام زمانی که در بسترش دراز کشیده بود و کتاب
نوشتن داستانکی با بهرهگیری از کلمات صلابت-حال نزار- مکدر- مبهوت- شنیع وقت شنید دومین بچه هم زنده نماند، ویران شد.
نمایشنامه- شما صلاحیت ندارید. نقشها: مامور بهزیستی که میتواند مرد باشد یا زن. زنی که سفید و کمی چاق با
سوری و زری را فرستاده بودم با رویا حرف بزنند و خودم مانده بودم با پسرش. میخواستم نرمش کنم که
صبح روز چهارشنبه، پدر طبق عادت، پیچ رادیو را پیچاند. رادیو روی موج ۱۱۲ اف ام ثابت ماند. بعد از