جهان به قدرت واژه زنده است

جهان به قدرت واژه زنده است. این جمله سر در خانه زهراست. اما من امروز بی واژه‌ترینم. واژه‌ها در سکوت به من دهن کجی می‌کنند. واژه‌ها‌ زنده بودن را فریاد می‌زنند. اما من امروز مرده‌ام. بی‌هیچ واژه‌ای که بر مزارم

ادامه مطلب »

عاشقانه‌ترین کار دنیا

روزهایی در راه است روزهایی به رنگ تیره و روشن روزهای گرگ و میش روزهایی با صدای همهمه‌ی پوتین‌های نفرت روزهایی در راه است روزهایی که اندیشه را پشت دیوارهای جهالت به بند کشند روزهایی که داغ اندیشه را با

ادامه مطلب »

کاش درخت بودم

پرنده‌ای را می‌بینی. روی زمین با پرش‌های کوچک این سو و آن سو می‌رود. و تو آرزو می‌کنی کاش درختی بودی که پرنده‌ها برشاخسارت می‌نشستند. ولی تو درخت نیستی. صدای گام‌های تو را پرنده می‌شنود و زودتر از آن ارتعاش

ادامه مطلب »

اندیشه وسواس گون

اندیشه‌ای وسواس‌گون به سراغم آمد در یک صبح زود بی‌خبر آمد دریای اندیشه عمیق بود شنا کردن در دریا را نمی‌دانستم بی‌جهت دست‌و‌پا می‌زدم مرا غرق می‌کرد قایقی از دور آمد قایق‌ران گفت آرام باش فکرت را رها کن سنگینی

ادامه مطلب »

خنده دخترک

گلایه کرده بود که نه داستانم را می‌نویسی و نه طرحی از من می‌کشی. راست می‌گفت از بس به حضورش انس گرفته بودم که او را جزئی از خود می‌دیدم و یادم رفته بود که او جدای از من است.

ادامه مطلب »

پاییز یأس

شب بود. شبی در پاییز شب عجیبی بود دروازه‌های تحقیر گشوده شد آتش فشان خاموش غم‌، فوران کرد گدازه‌های اشک جاری شد بیزاری به وسعت خاکستر تاریخ در قلب ریشه دوانید ستاره‌های امید خاموش شد پاییز بود پاییز یأس و

ادامه مطلب »