خاطرهای در بام
دو دختر بچهی کوچک، یکی پنج ساله و دیگری سه ساله روی پشتبام خانهی پدربزرگشان بازی میکردند. خانهی پدربزرگ، پشتبام بزرگی داشت. یک حیاط کوچک بیست متری که دور تا دور آن اتاقهایی ساخته شده بود و همینطور بالا رفته
یک نویسنده ی عاشق هنر
دو دختر بچهی کوچک، یکی پنج ساله و دیگری سه ساله روی پشتبام خانهی پدربزرگشان بازی میکردند. خانهی پدربزرگ، پشتبام بزرگی داشت. یک حیاط کوچک بیست متری که دور تا دور آن اتاقهایی ساخته شده بود و همینطور بالا رفته
داستانک روز بیست و نهم لغت روز: مناقشه(بحث، جدل) بیست و نه روز پیش، تمرینی برای کلمه برداری طرحریزی کردم. تمرین به این قرار بود که در روز اول با یک کلمهی تازه، دوستان بپردازم. روز دوم کلمه روز اول
داستانک روز بیست و هشتم این کلمه خلجان را از وبلاگ گیابند عزیز پیدا کردم. خَلَجان: تپش، لرزش، اضطراب، دلهره، نگرانی، بیم، آرزو، رغبت، خارخار، خواهش، میل، محبت، عشق، مودت، پریدن چشم، به خاطر درآمدن، به خاطررسیدن، به ذهن خطور
داستانک روز بیست و هفتم لغت بیست و هفتم: سخیف(کم خرد، سبک عقل، احمقانه) کلامش سخیف و سادهلوحانه بود. رفتارش اصلن داهیانه نبود. در مهربانی مسامحه میکرد. انزجارش به امور روزانه را آشکارا نشان میداد. روابطش بیمارگونه بود. علیلوار میخواست
داستانک روز بیست و ششم لغت روز: تعلل مرد اول: ذهنی که انباشته از سکوت واژههاست، شاعر را از پا در میآورد. آه این دنیا چه دخمهی تنگ و تاریکی است. چگونه رضایت دادم برای خاطر چشیدن طعم تجربهی یک
داستانک روز بیست و پنجم به یکچهارم مسیر رسیدم. دوستانی که در این مسیر با من همراه شدند، خوب میدونند که دوام آوردن در این راه کار سادهای نیست. ولی ما دوام آوردیم و تا اینجا پیش آمدیم.😉😉 لغت امروز