خنده دخترک
گلایه کرده بود که نه داستانم را مینویسی و نه طرحی از من میکشی. راست میگفت از بس به حضورش انس گرفته بودم که او را جزئی از خود میدیدم و یادم رفته بود که او جدای از من است.
یک نویسنده ی عاشق هنر
گلایه کرده بود که نه داستانم را مینویسی و نه طرحی از من میکشی. راست میگفت از بس به حضورش انس گرفته بودم که او را جزئی از خود میدیدم و یادم رفته بود که او جدای از من است.
شب بود. شبی در پاییز شب عجیبی بود دروازههای تحقیر گشوده شد آتش فشان خاموش غم، فوران کرد گدازههای اشک جاری شد بیزاری به وسعت خاکستر تاریخ در قلب ریشه دوانید ستارههای امید خاموش شد پاییز بود پاییز یأس و
گاهی نوشتن سخت میشود. همیشه شرایط بر وفق مرادمان نیست که نوشتن برایمان کاری ساده باشد. گاهی نوشتن سخت میشود و برای نوشتن محتاج به قالبی هستیم که با وضعیت و حال روحیمان متناسب باشد. از همین رو یکی از
شعر اتحاد واژه واژههای بیپناه شعر نمیشوند حتی واژههای پشت هم بیمعنا هم شعر نمیشوند واژههای بیاصالت شعر نمیشوند واژههای تنها شعر نمیشوند شعر، اتحاد واژههاست شعر، زنجیر محکم واژههاست شعر واژههای هدفمند میخواهد شعر معنا میخواهد شعر