یازدهم خرداد ۱۴۰۰
من آرام آرام آدم دیگری شده ام اصلا فکرش را نمی کردم که روزی برسد که بی آنکه تلاشی بکنم بتوانم کلمات را کنار هم بچینم. آنچه در سر دارم را زیبا و روان بیان کنم. روزی که دیگر در
یک نویسنده ی عاشق هنر
من آرام آرام آدم دیگری شده ام اصلا فکرش را نمی کردم که روزی برسد که بی آنکه تلاشی بکنم بتوانم کلمات را کنار هم بچینم. آنچه در سر دارم را زیبا و روان بیان کنم. روزی که دیگر در
امروز ۳ خرداد ۱۴۰۰ در دهمین جلسه سمپوزیوم نویسندگی شرکت کردم. مطالب امروز کوتاه و مختصر بود. اما مفید و مثل همیشه عالی. نگاه کردن از یک پنجره برای ده دقیقه، طوری که هیچ وقت ندیده باشیم. این بار با
که در جلسه هفتم سمپوزیوم نویسندگی به آن رسیدم قرار نیست تمام چیزهایی که مینویسم را منتشر کنم. باید همیشه زمانی را به به روزرسانی وبلاگ و نوشتههای منتشر شده اختصاص بدهم. قرار نیست تمام چیزهایی که منتشر کردم را
امروز در هفتمین جلسه سمپوزیوم نویسندگی درباره حکایات عجیب و غریب دانیل خارمس کمی آموختیم. کلاس که تمام شد. چندتایی حکایت از کتاب امروز چیزی ننوشتم از این نویسنده را خواندم و بعد به خواب رفتم. از خواب که بیدار
ششمین جلسه از سمپوزیوم نویسندگی هم گذشت. مدت ها بود که راس ساعت هفت صبح در هیچ کلاسی حضور نداشتم. چهار جلسه اول را غیبت کردم. یعنی هرکاری کردم، نتوانستم راس ساعت درآن کلاس ها حضور پیدا کنم. اما به