هدیهای به مردگان
صبا با آن ذهن خلاقش در تمرینی از ما میخواهد به این فکر کنیم که کسی از دنیای مردگان به دیدارمان آمده است و چیزی از ما میخواهد. به یاد فیلم کارتونی کوکو میافتم. این کارتون دربارهی ارتباط یک پسر
یک نویسنده ی عاشق هنر
صبا با آن ذهن خلاقش در تمرینی از ما میخواهد به این فکر کنیم که کسی از دنیای مردگان به دیدارمان آمده است و چیزی از ما میخواهد. به یاد فیلم کارتونی کوکو میافتم. این کارتون دربارهی ارتباط یک پسر
دکتر معالج: خانم دکتر توکا نام بیمار:آقای پاره خط «بپ» دکتر: خوب آقای پاره خط «بپ» بگویید دقیقن مشکل شما چیست و انتظار دارید برای شما چه کاری انجام بدم؟ + من این حق ویزیت رو ندادم که خودم به
مغازه حسرت خانم زمانی صاحب مغازهی حسرت بود. در بچگی پدرش جانش را به لب رسانده بود و هیچ چیز برایش نخریده بود. بعد از مرگ پدرش به ثروت پدرش پی برده بود و تصمیم گرفته بود، عتیقههای پدرش را
+ “من با خوندن چندتا کتاب لامصب نمیتونم دربارهی تو بفهمم و بشناسمت. تا زمانی که خودت نخوای دربارهی افکارت و اینکه چه کسی هستی حرف بزنی من هیچی نمیتونم بفهمم ازت. و من استقبال میکنم از این قضیه، از
همیشه که نمیشود نامه از طرف من به دیگری باشد. بالاخره یک روز هم از خواب بیدار میشوم و نامهای از جانب دیگری دریافت میکنم. امروز صبح که از خواب بیدار شدم نامهی ماهورا را دیدم. نامهای از جانب ماهورا
بخشی از کتاب ملکوت بهرام صادقی دکتر حاتم از درون جعبه چوبی گردآلودی که در میان انبوه شیشههای خالی و نیمهپر دوا و پنسهای زنگزده و سرنگهای شکسته گم شده بود، لوله لاستیکی درازی بیرون کشید. لوله مثل مار، کوتاه