تازهترین نوشتههایم را اینجا بخوانید
من، مامان و خواستگاری
این قسمت: شاهلیر بعد از آنکه در آن شرکت مهم و مشهور استخدام شدم، مادر فکر کرد که حالا وقت این است که برایم آستین
مرگ آقای مودت
راس ساعت نه و نیم سهشنبه شب آقای مودت خیلی نابهنگام زمانی که در بسترش دراز کشیده بود و کتاب سوسک ایان مک یوون را
شاید با پول راضی شوند
نوشتن داستانکی با بهرهگیری از کلمات صلابت-حال نزار- مکدر- مبهوت- شنیع وقت شنید دومین بچه هم زنده نماند، ویران شد. با حال نزاری خودش را
لفاظی یا اندیشهورزی
سیطرهی اندیشهی ما تا کجاست؟ برخی اندیشهشان تا آنسوی کهکشانها میرود. اندیشهی من روی این زمین فانی چمبره زده است. چرا؟ نمیدانم. شاید میدانم و
شما صلاحیت ندارید.
نمایشنامه- شما صلاحیت ندارید. نقشها: مامور بهزیستی که میتواند مرد باشد یا زن. زنی که سفید و کمی چاق با عقب ماندگی ذهنی است. مردی
خیال باطل
سوری و زری را فرستاده بودم با رویا حرف بزنند و خودم مانده بودم با پسرش. میخواستم نرمش کنم که مزاحمتی ایجاد نکند. در عوض
دستهها
- ۱۰۱ ایده توسعه فردی (۱۰۱)
- آموزش (۹)
- بوم واژه (۱۵)
- تصویرگری (۸)
- تمرین (۴۴)
- جستار (۸۷)
- جملات قصار (۱۳)
- خاطرات یک معلم نقاشی (۴)
- خرده خاطرات (۲۸)
- داستان (۸۵)
- داستان کودک (۱)
- داستانک (۱۱۲)
- روز نوشت (۱۴۶)
- شعر (۸)
- قطعه (۱)
- قوانین من (۳)
- گزارش خوانش کتاب روز به روز (۶۰)
- مجموعه کتاب ها (۱)
- معرفی فیلم (۲)
- معرفی کتاب (۵۲)
- مقاله (۹۷)
- نامه (۲۱)
- نمایشنامه (۵)
- یادداشت (۱۲)
- یادداشتهای آنلاین (۳۱)
آخرین دیدگاهها