لیلا علی قلی زاده

تازه‌ترین نوشته‌هایم را اینجا بخوانید

گردن‌آویز مادربزرگ

گردن‌آویزش خیلی می‌ارزید. شاید قد یه خونه توی سعادت‌آباد. آویزش گل رزی بود اندازه‌ی کف دست با دوتا جواهر قیمتی به اندازه‌ی یک بادوم درشت.

ادامه مطلب »

نمایشگاه نقاشی

وقتی تازه وارد آموزشگاه هنری سرویاسین شده بودم مدتی بود که هنرجویان قدیمی‌تر تلاش می‌کردند که خودشان را به نمایشگاه گروهی برسانند. کارشان ستودنی بود،

ادامه مطلب »

با ایران همراه می‌شوم

ارتباطم را با این فضا از دست داده‌ام. عادت به کوتاه‌نویسی‌های تلگرام باعث شده است که دیگر نتوانم با این فضا ارتباط بگیرم. حضور چند

ادامه مطلب »

این داستان پایان ندارد

فریاد زد: «آخ.» پشت میز نشسته بودم و به پایان داستانم فکر می‌کردم. سرم را از پشت پیشخوان آشپزخانه بالا بردم و به او نگاه

ادامه مطلب »