تازهترین نوشتههایم را اینجا بخوانید
آخرین تصویر من از خانهی مادری
هیچ چیز سرجایش بند نبود. همهچیز مغشوش و درهم و برهم و در حالهای از ابهام بود. مادر بیحوصله کنار کپهای از لباسهای نَشُسته روی
لیلا علی قلی زاده
تیر ۱۲, ۱۴۰۴
بدون دیدگاه
یک پایان خوب
نگرانیاش را از اوضاع مملکت پنهان کرده بود و به خیالش زن و بچهاش متوجه نبودند که چه رنجی میکشد. هر روز کمحرفتر و
لیلا علی قلی زاده
تیر ۳, ۱۴۰۴
بدون دیدگاه
سوء تفاهم در پایهای از ابهام
سوء تفاهم در پایهای از ابهام با صدای محمد همگی به طویله رفتیم. آخورها باز بودند. مادر با بهت به جای خالی گاوها نگاه میکرد
لیلا علی قلی زاده
تیر ۳, ۱۴۰۴
بدون دیدگاه
وانمود میکنیم که …
امروز روز چهارم است. روز چهارمی است که وانمود میکنم اتفاقی نیفتاده و تلاش میکنم که طبق روال سابق به زندگیام ادامه دهم. امروز روز
لیلا علی قلی زاده
خرداد ۲۶, ۱۴۰۴
بدون دیدگاه
معجزهی ایمان
ملوانی سیاه با بالاتنهای برهنه زیر آفتاب سوزان دریا، روی عرشهی کشتی ایستاده و به دوردستها خیره شده بود. چند روز بود که در دریا
لیلا علی قلی زاده
خرداد ۲۰, ۱۴۰۴
بدون دیدگاه
کینهای نباش مرد
ساعت شش و ده دقیقهی عصر روز شنبه از خواب پرید. خواب مراد را دیده بود. صوتِ قرآن از خانهی همسایه شنیده میشد. رفت
لیلا علی قلی زاده
خرداد ۱۹, ۱۴۰۴
بدون دیدگاه
آخرین دیدگاهها