وقتی از انتقام گذشت

داستانک بیستم با لغت طاقباز فرهاد طاقباز روی زمین خشک و سفت دراز کشیده بود و با بدعنقی به این فکر می‌کرد که چطور می‌تواند، داهیانه وارد زندگی نسرین و امیر شود و به آن‌ها زخم بزند. از وقتی نسرین

ادامه مطلب »