سلما

داستان زنی به نام سلما میان راهروهای عریض و طویل بازار قدم می‌زدم. از من نپرسید که در کدام بازار و نخواهید که بازار را برایتان توصیف کنم. چون اصلاً نمی‌دانم کجا بودم. هیچ‌چیزی را ندیدم. وقتی چشم‌هایم بسته بود،

ادامه مطلب »