از دل سوژه‌های معمولی، یک نوشته غیر معمولی بیرون بکشید

کودکی سخت در پادکستی از هوشنگ مرادی کرمانی می‌شنوم که نویسنده‌ای که کودکی سختی داشته باشد، سوژه‌های زیادی برای نوشتن خواهد داشت. یک ابر سفید بالای سرم نمایش داده می‌شود. «من کودکی سختی داشتم؟ نه معلومه که نداشتی.» اما کودکی

ادامه مطلب »

از دل‌نوشته تا خاطره

چرا نمی‌توانم روی کارم متمرکز بمانم؟ سعی می‌کنم روی کارم تمرکز کنم؛ اما نمی‌شود. سر و ته همه نوشته‌هایم به نوعی به دلتنگی‌هام وصل می‌شود. از همان نوشته‌های مزخرفی که استاد روزی چندبار با پتک محکم می‌کوبدشان و باز هم

ادامه مطلب »

تلفن نوشته‌ها

صدای زنگ تلفن می‌آید. دینگ دینگ دینگ دینگ   صدای زنگ تلفن سال‌ها پیش متفاوت بود. همان روزهایی که تازه پایش به خانه‌مان باز شده بود، ذوق آن را داشتیم که صدایش را تغییر دهیم. پدر یک تلفن دسته دوم

ادامه مطلب »

طعم تلخ قهوه

  در یک کافه دنج کوچک دو دوست پشت میزی نشسته‌اند. چهار میز گرد با رومیزی‌های سبز منقش به مربع‌های سفید در کافه وجود دارد. غیر از آن میزی که دو دوست پشت آن نشسته‌اند، یک میز دیگر هم در

ادامه مطلب »

خنده دخترک

گلایه کرده بود که نه داستانم را می‌نویسی و نه طرحی از من می‌کشی. راست می‌گفت از بس به حضورش انس گرفته بودم که او را جزئی از خود می‌دیدم و یادم رفته بود که او جدای از من است.

ادامه مطلب »

پاییز یأس

شب بود. شبی در پاییز شب عجیبی بود دروازه‌های تحقیر گشوده شد آتش فشان خاموش غم‌، فوران کرد گدازه‌های اشک جاری شد بیزاری به وسعت خاکستر تاریخ در قلب ریشه دوانید ستاره‌های امید خاموش شد پاییز بود پاییز یأس و

ادامه مطلب »