داستان بزبز قندی به شیوه ای جدید
این پست به مادرانی تعلق دارد که دغدغه تربیت فرزندشان را دارند.
این پست به مادرانی تعلق دارد که دغدغه تربیت فرزندشان را دارند.
از همان زمانی که در کلاسهای نقاشی ثبتنام کردم، با دیدن کارهای خلاقانه تعدادی از دوستانم هیجانزده میشدم؛ و دلم میخواست که منم بهجای نقاشیهای رئال از دنیای فانتزی رنگ و نقاشی سردرمی آوردم؛ و بیشتر از آن دلم میخواست داستانهای کودکی رو که کار میکردم، خودم تصویرگری کنم؛ اما هیچ مهارتی در این کار نداشتم. استاد هم میگفت: «باید اول طراحیات قوی باشد بعد بروی سراغ تصویرگری و نقاشیهای فانتزی.»
اما من در رئال موفق نبودم. چون خیالم جای دیگری پرواز می کرد و تمرکز و دقت لازم را نداشتم. گذشت و گذشت تا بالاخره اجازه کار صادر شد؛ اما آن موقع من تازه مادر شده بودم و وضعیتم اجازه نمی داد، زباد در کلاس نقاشی حضور پیدا کنم؛ بنابراین نقاشی را برای چندین سال رها کردم اما بالاخره با شروع فصل تازه زندگیام که با آمدن بیماری کرونا همراه شد، تصمیم گرفتم که تصویرگری را بهصورت جدی دنبال کنم. دو ماه پیش در کلاس استاد عزیزم ستاره معتضدی بهصورت غیرحضوری ثبتنام کردم. میخواستم کارهایم را تاز مانی که خیلی خوب نشدهاند، روی وبلاگم نگذارم؛ اما این نمونه بارزی از کمالگرایی بود.- اینهمه مدت ما کتاب چگونه کمالگرایی نباشیم؟ را با دوستانمان بهصورت گروهی خوانده بودیم. پس چه چیزی از این خوانش عاید من شده بود؟- برای مبارزه با کمال گرایی به شیوه طرز تفکر دوگانه صفر و یک انجامش دادم.