لیلا علی قلی زاده

تازه‌ترین نوشته‌هایم را اینجا بخوانید

بدبیاری در فرودگاه

پوپک‌جان بیرون فرودگاه تا دلت بخواهد زمین و آسمان خاکستری و تار بود. فکر کرده بودم که پایم را که در خاک ایران بگذارم، می‌توانم

ادامه مطلب »

اشتباه محاسباتی

  گاهی پیش می‌آمد که جوانکی که تازه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده بود، برای کسب تجربه به مدرسه‌ی پسرانه‌ی میثم می‌آمد. قرار بر این بود

ادامه مطلب »

سیب‌زمینی‌خورها

  ساعت نزدیک ده بود. بچه‌ها جلوی تلویزیونی خاموش به خواب رفته بودند. رواندازی سبک رویشان انداخته شده بود. زنی پشت میزی که آشپزخانه را

ادامه مطلب »

ساموئل پدر من

در قبایل عرب‌نشین مصر، قبیله‌ای بود که هر دختری آرزو داشت که در آن قبیله متولد می‌شد. قبیله‌ایی که رئیسش حنیف بن قائد بود. حنیف

ادامه مطلب »

مرضیه

توی لغت‌نامه، جلوی کلمه‌ی مرضیه نوشته شده، کسی که خدا از او راضی باشد. زن حاج‌تیمور اسمش مرضیه بود. خانم با خدایی بود. مردم‌دار و

ادامه مطلب »

کسی الهام را می‌شناسد؟

عده‌ی ما زیاد نبود، زیرا خانم میزبان علاقه داشت که همه‌ی مهمانان در گفتگو شرکت کنند. او همیشه طوری جمع را مدیریت می‌کرد که هیچ‌کسی

ادامه مطلب »