لیلا علی قلی زاده

شنود در قطار

کوپه‌ی شماره‌ی ۱ درست کنار کوپه‌ی مهمان‌دار بود.

مهمان‌‌دار می‌توانست تمام مکالمات کوپه‌ی شماره ۱ را بشنود؛ اما اغلب کوپه‌ی شماره ۱ توسط یک خانواده‌ی شلوغ و پر جمعیت اشغال می‌شد و مکالمات آن‌ها برای میهمان‌دار جذاب نبود، ولی هرگاه، کوپه توسط زوجی جوان اشغال می‌شد او با ولع مکالماتشان را شنود می‌کرد.

کوپه‌ی شماره ۱ امروز توسط یک زوج جوان اشغال شده است.

مهمان‌دار از پشت دیواره‌ی نازک کوپه به مکالمات زن و شوهری جوان گوش می‌دهد.

زن: کاش تنها نیومده بودیم.

مرد: این اولین‌باری هست که با هم تنهاییم و تو ناراحتی؟

زن: آخه مامانم دلش می‌خواست میاد.

مرد: خوب مامان منم دلش می‌خواست بیاد.

مهمان‌دار: اه. این حرفا چیه میزنن. خوب یکم حرف‌های عاشقانه بزنین.

زن: وا کدوم عروسی دوست داره با مادرشوهرش بره سفر؟

مرد: والا منم دوست ندارم با مادرزنم برم جایی.

زن: مامان من جز خوبی مگه کاری کرده؟

مرد: مامان منم به تو بدی نکرده.

زن: آدم‌ها رو تو سفر میشه شناخت.

مرد: یعنی چی؟ یعنی می‌خوای بگی مامان من بده؟

زن: نخیر. منظورم خودت بودی. ببین یه حرف رو چقدر کش میدی.

مرد: من کش میدم یا شما؟

مهمان‌دار: اینا رسمن دیوونه هستن. هنوز تو کوپه جاگیر نشدن، باهم جدل می‌کنن. اینجوری نمیشه. ممکنه الان به کشت و کشتارم برسه. باید برم آشتیشون بدم.

مهمان‌دار با دو لیوان آب‌جوش، قهوه، نسکافه و چند بسته شکلات به سراغشون می‌رود. چند ضربه روی در شیشه‌ای کوپه که پرده‌ی آن کشیده شده است، می‌زند.

مرد از داخل کوپه با صدای بلند می‌گوید: بله؟

مهمان‌دار: ببخشید مزاحمتون میشم یک لحظه بیایین بیرون.

مرد بیرون می‌آید و سینی پذیرایی را دست مهمان‌دار می‌بیند.

مهمان‌دار: ما برای مهمون‌های جوونمون پذیرایی ویژه داریم.

مرد: به چه مناسبت؟

مهمان‌دار: این از سیاست‌های این قطاره. مناسبتش رو نمیدونم.

مرد: چه جالب. من قبلن هم با این قطار سفر رفتم ولی همچین چیزی ندیدم.

مهمان‌دار: این طرح جدیده.

مرد: مثلن از کی؟

مهمان‌دار: از یک ماه پیش.

مرد: فکر کنم یک هفته پیش با همین قطار بودم.

مهمان‌دار: حتمن با همسرتون نبودین و جمعیتی اومده بودین.

مرد: نه با همسرم بودم.

مهمان‌دار: تو همین واگن بودین؟

مرد: نمی‌دونم.

مهمان‌دار: اگه اینجا بودین من چهره‌تون رو یادم می‌موند. من به قوانین پایبندم. شاید توی یه واگن دیگه بودین؟ همکارام گاهی یادشون میره، طرح‌های جدید رو اجرا کنن.

مرد: چطوره حالا شما اینقدر به قوانین پایبندین؟

مهمان‌دار: این طرح رو دوست دارم. اگه یه روزی منم ازدواج کنم و با این قطار برم سفر، بدم نمیاد یکی اینجوری ازم پذیرایی کنه.

مرد: ولی من خوشم نیومد. شما وقت بدی رو انتخاب کردین.

مهمان‌دار: چطور مگه؟

مرد: ما داشتیم الان با هم جرو بحث می‌کردیم.

مهمان‌دار: مگه تازه ازدواج نکردین؟

مرد: چطور؟ مگه شما اطلاعات ازدواج زوجین رو هم دارین؟

مهمان‌دار: نه ولی وقتی وارد واگن شدین، دیدمتون، به نظرم اومد که تازه ازدواج کردین.

مرد: یکی دو سالی میشه و این اولین سفری هست که تنهایی با هم اومدیم.

مهمان‌دار: ولی گفتیم هفته‌ی پیشم با همین قطار، سفر کردین.

زن سرش را از کوپه بیرون می‌آورد و رو به مرد می‌گوید: هفته‌ی پیشم با این قطار اومده بودی سفر؟

مرد: شما برو داخل.

زن: نه من جایی نمیرم. با کی اومده بودی؟

مرد: بهت گفتم برو داخل.

زن: جلوی دیگران با من اینجوری حرف نزن. تا نگی با کی نمیرم داخل.

مرد: تو داری اعصابم رو بهم می‌ریزی.

مهمان‌دار: آقا نباید اوقاتتون رو تلخ کنید. میشه این سینی رو بگیرین. من باید برم.

مرد: نه شما بهتره همین الان برین وگرنه مجبور میشم ازتون برای بهم ریختن زندگیم شکایت کنم.

مهما‎‌ن‌دار: ولی من که کاری نکردم. شما خودتون حرفا رو کِش می‌دین

زن: منم همین رو می‌گم. من فقط گفتم کاش تنها نیومده بودیم.

مرد: این حرفا به آقا چه ربطی داره؟

زن: ربطی نداره؟ تو همه چی رو کش میدی. سر یه پذیرایی ساده این همه داستان درست کردی. اصن به آقا چه که ما داشتیم بحث می‌کردیم. خودت همه چی رو کش می‌دی.

مرد: من به این پذیرایی مشکوکم.

زن: چرا باید مشکوک باشی؟ آقا لطف کرده و تو نمی‌تونی این لطف رو ببینی.

مرد: اگه داستانی پشتش باشه چی؟

زن: اگه تنها نیومده بودیم، این همه فرصت برای خیال‌پردازی نداشتی.

مهمان‌دار: میشه اینا رو از من بگیرین. من باید به کارم برسم.

مرد: نه. با خودت ببرتشون.

زن: اصلن ما کوفت بخوریم بهتره. با اون یکی هم همینجوری رفتار می‌کردی؟

مرد: کدوم یکی؟

زن: همونی که هفته‌ی پیش باهاش اومده بودی سفر.

مرد: من؟ با کی؟

زن: انکار نکن. وقتی داشتی به مهمان‌دار می‌گفتی، خودم شنیدم.

مرد: حالا من یه چیزی گفتم. حرفا رو کش نده.

زن: من کش می‌دم یا تو

مرد: برو داخل. اونجا با هم حرف می‌زنیم.

زن: بله باید حرف بزنیم. باید تکلیف این زندگی کوفتی رو مشخص کنیم.

مهمان‌دار که متوجه شده است این زوج قرار نیست حرف عاشقانه‌ای به هم بزنند، صحنه را ترک می‌کند و زن و مرد به واگن برمی‌گردند و همچنان صدای مکالمات احمقانه‌شان به گوش مهمان‌دار می‌رسد.

با سپاس از ماهان ابوترابی عزیز برای طرح ایده‌ی شنود

نوشته شده توسط لیلا علی‌قلی زاده

لیلا علی قلی زاده

4 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.