لیلا علی قلی زاده

نامه‌ای به یک شخصیت مشهور

 

داستایِفسکی عزیز،

حالا که این نامه را خطاب به شما می‌نویسم، شما مدت‌هاست که زیر خروارها خاک خوابیده‌اید و این اولین بار است که برای یک شخصیت مشهورِ خفته در گور، نامه می‌نویسم.

راستی شما وقتی از این دنیا می‌رفتین، چه احساسی داشتین؟ خیلی دوست دارم بدانم که در آن دنیا هم همچنان به نوشتن مشغول هستید یا نه؟ یا اینکه آن‌وری‌ها هم مثل ما به نوشته‌های شما علاقه نشان می‌دهند یا نه؟

شاید هم همین حالا یک‌جا با بالزاک نشسته‌اید و دارید به آقای گرانده‌ی طماعش می‌خندید. شخصیت‌های نوشته‌های شما در عین نداری، دست و دلباز بودند. شاید در خلال ترجمه اوژنی گرانده، از آقای گرانده الهام گرفتید و سعی کردید که شخصیت‌هایتان مثل او طماع و پول‌پرست نباشند.

چرا داستایِسفکی؟

وقتی صبا گفت که برای تمرین برویم سراغ نامه نویسی به یک شخصیت مشهور، برخلاف دفعات پیش که کلی فکر می‌کردم، نامِ شما تنها نامی بود که بر ضمیر قلبم جاری شد. می‌دانید من از همان روز که رمان بیچارگان را خواندم، به شما ارادت بسیاری پیدا کردم. نمی‌دانید که چقدر آن رمان با نثر مهربان و دوستانه‌اش مایه‌ی تسلای دلم بود و چقدر برای آن کارمند بیچاره که کتش را برای آن دختر نگون بخت داده بود، دلم سوخت. با وجود فقر شدیدی که داشت، به سرنوشت آن دختر توجه زیادی داشت. بعدها رمان هما را خواندم و احساس کردم که شاید نویسنده‌ی هما هم بیچارگان شما را خوانده بود، با این تفاوت که کارمند بیچاره هیچ فکری درباره‌ی رسیدن به آن دختر در سر نداشت.

داستایِسفکی را می‌توان از خلال نوشته‌هایش شناخت

من با خوندن چندتا کتاب لامصب نمی‌تونم درباره‌ی تو بفهمم و بشناسمت. تا زمانی که خودت نخوای درباره‌ی افکارت و اینکه چه کسی هستی حرف بزنی من هیچی نمی‌تونم بفهمم ازت.

دیالوگ بالا، برای یک فیلم است؛ اما من با خواندن کتاب‌هایی که تو نوشتی، به روحیات تو پی برده‌ام. محال است آدم بتواند اینقدر به زوایای مختلف انسان‌های دردمند نفوذ کند و خودش درد نداشته باشد.

دومین رمانی که از شما خواندم قمار باز بود. ظاهرن قمار باز را با تندنویسی آنا، در ۲۶ روز نوشته بودید. چون من از قمار خوشم نمی‌آمد، از این رمان و از آن پسرک که زندگی‌اش را با قمار خراب کرده بود هم چندان خوشم نیامد و نیمه‌کاره رهایش کردم؛ اما بنا دارم که این رمان را دوباره بخوانم. این فکر بعد از اتمام جنایت و مکافات به سرم افتاد که نباید الکی الکی از نوشته‌های شما گذشت. سومین داستانی که از شما خواندم داستان همیشه شوهر بود. آن هم برایم جذاب بود. بعد سراغ نیه توچکا رفتم. رنجی که در داستان‌هایتان نشان می‌دهید، برایم با ارزش است. ابله را به پیشنهاد استاد نویسندگی‌ام خواندم و ابله حقیقتن یک چیز دیگر بود. واقعن در آن گل کاشته بودید. پرنس پوشکین با آن خلق و خوی خاصش، حسابی در دلم جا باز کرد. جنایت و مکافات را آرام آرام پیش بردم. نمی‌خواستم رودیون رومانوییچ راسکولنیکف را به همین راحتی رها کنم. با آن که از این رنجی که به خودش روا داشته بود، حرصم می‌گرفت؛ اما دوستش داشتم و وقتی پایانش را به آن خوبی تمام کردید، حسابی مدیونتان شدم. اگر خدایی نکرده بلایی سر راسکولنیکف می‌آوردید محال بود که دیگر به فکر خواندن برادارن کارامازوف می‌افتادم. جنایت و مکافات را از ابله هم بیشتر دوست داشتم و احساس کردم هرچه بیشتر با شما آشنا می‌شوم، نثرتان برایم جذاب‌تر می‌شود. در خلال خواندن رمان ابله وقتی سرگذشت آن محکومین به اعدام را از زبان پرنس پوشکین خواندم، متوجه شدم که این اتفاق برای شما هم افتاده است و درست در لحظه‌ی اعدام، حکمتان برگشته است. برای همین به آن خوبی آن صحنه را توصیف کرده بودید.

یا در رمان جنایت و مکافات وقتی راسکولنیکف را برای کار در زندان‌های سیبری فرستادید، می‌دانستم که بخشی از زندگیتان را در خلال داستان گنجانده‌اید. سختی که شما کشیدید، به شما کمک کرد که با مردم بیچاره و رنج‌دیده کاملن آشنا باشید و وقتی از آن‌ها و عقایدشان حرف می‌زنید، حرف‌هایتان به سادگی به دل بنشیند. شما آنقدر درونیات یک شخصیت را خوب واکاوی می‌کردید که گاهی فکر می‌کردم که شما یک روانپزشک بوده‌اید.

 

کمی هم از روزهای من

داستایسفکی عزیز، این روزها مشغول خواندن رمان اوژنی گرانده از بالزاک هستم. بالزاک هم مثل شما توصیفات زیادی دارد. قبل‌ترها حوصله خواندن توصیفات را نداشتم و می‌خواستم، آن‌ها را سریع رد کنم؛ اما از وقتی که به شما ارادت پیدا کردم و با توصیفات دل‌نشین شما آشنا شدم، از توصیفات لذت می‌برم و آرزو دارم که روزی بتوانم مثل شما بنویسم. علت اینکه مشغول خواندن زبان روسی هستم، علاقه‌ام به ادبیات روس و خصوصا شخص شماست. شما برایم مثل یک استاد هستید. من با خواندن جنایت و مکافات، داستان‌های کوتاه زیادی نوشتم که همه‌اش را مدیون نثر زیبای جنایت و مکافات می‌دانم. صبا می‌گوید که نوشته‌هایت شبیه نوشته‌های نویسندگان روسی است. این‌که نوشته‌هایم شبیه نویسندگان روس شده است فقط به خاطر ماندن با نوشته‌های شما و گاهن رونویسی از برخی از صفحات نوشته‌های شما بوده است. شما برای من یک استاد نمونه هستید و من تا همیشه مدیون شما هستم.

لیلا علی قلی زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.