لیلا علی قلی زاده

معرفی کتاب حواس‌پرتی مرگبار

مشخصات ظاهری کتاب

جلد کتاب حواس پرتی مرگبار

عنوان کتاب: حواس‌پرتی مرگبار

نویسنده: جین واینگارتن

مترجم: مجتبی هاتف

نشر: ترجمان

تعداد صفحات: ۱۴۸ صفحه

داستان من برای خرید کتاب

برای خریدن این کتاب کاری به عنوانش ندارم. طرح جلد مرا برای خریدنش وسوسه می‌کند. طرح ساز ویلون و صندلی بچه‌ای روی جلدی با زمینه سبز مرا وسوسه می‌کند که کتاب را از میان هزاران کتاب دیگر که می‌توانم انتخاب کنم، بردارم. عنوان کتاب حواس‌پرتی مرگبار است. دو جستار برنده پولیتزر یا مقاله است که به حواس‌پرتی می‌پردازد.

بخش اول

در بخش اول نوازنده‌ای بنام در یک پروژه تحقیقاتی شرکت می‌کند. جاشوا بل که نوازنده ویلون است و بلیط کنسرت او با قیمت بالایی به فروش می‌رسد، در ایستگاه مترو مثل نوازنده‌های دوره‌گرد در صبح یک روز کاری شروع به نواختن می‌کند و از میان تمام افرادی که از برابر او می‌گذرند تنها چند نفر کمی تأمل می‌کنند و به آهنگ بی‌نظیر او گوش می‌دهند.

شکی نیست که او یک شاهکار را می‌نوازد؛ اما علت بی‌توجهی مردم چیست؟ آیا آن‌ها از هنر درکی ندارند؟ نه اینطور نیست که از هنر درکی نداشته باشند. در جایگاه و شرایطی مناسب آن‌ها به هنر اهمیت می‌دهند؛ اما در وضعیتی پر استرس و نگران از دیر رسیدن به محل کار حتی توجه به هنر هم برایشان ممکن نیست.

بقیه افراد به خاطر مشغله کاری زیادی که دارند اصلن به یاد نمی‌آورند که در مسیر چیزی غیر معمول را دیده باشند. ما مردمی بسیار پر مشغله هستیم که نمی‌توانیم برای گوش دادن به نغمه یکی از بهترین نوازندگان دنیا وقت بگذاریم.

ما اولویت‌های خودمان را فراموش کرده‌ایم.

تمام اهنگ‌هایی که در کتاب از آن‌ها نام برده شده است را دانلود می‌کنم و با دقت گوش می‌دهم. من که دوسال پیاپی مجبور شده‌ام روزی چند ساعت به ساز ناکوکی گوش بدهم که گاهی فقط برای انجام وظیفه و از روی بی‌حوصلگی زده می‌شود، گوش دادن به اهنگ آوه ماریا  حس و حالم را تغییر می‌دهد. فکر می‌کنم حق این را داشته باشم که به نغمه‌های بیشتری گوش بدهم. آهنگ گوشی‌ام را بالاخره بعد از چندین سال بی‌توجهی تغییر می‌دهم و یک نغمه جادویی از سازی که شبیه انسان هم می‌خندد و هم گریه می‌کند، روی آن می‌گذارم.

بخش دوم

جستار دوم درباره مرگ کودکانی است که والدینشان فراموش کرده‌اند آن‌ها داخل ماشین جامانده‌اند.

عواملی مثل استرس، فشار زیاد، تغییر در برنامه و کار زیاد باعث می‌شود که عملکرد حافظه کوتاه مدت مغز ضعیف شود و فراموش‌کار شوید.

این تحقیق در میان مردم آمریکا صورت گرفته است. سالانه ۲۵ بار این نوع مرگ بر اثر گرمازدگی و ماندن کودک بر روی صندلی عقب ماشین اتفاق افتاده است. بعد به این فکر می‌کنم که تا زمانی که دخترم کوچک بود حتی برای پنج دقیقه هم اجازه نداشتم خانه را بدون حضور مراقبی ترک کنم و وقتی مادرم برای ده روز به سفر رفت از کاری که دوست داشتم، بیرون آمدم تا تمام حواسم به او باشد؛ خیلی از افراد فکر می‌کنند که پد و مادری که بچه‌شان را روی صندلی عقب ماشین جا می‌گذارند، گناهکار هستند ولی این اتفاق ممکن است برای هرکسی پیش بیاید. فرقی نمی‌کند که چقدر مسئولیت پذیر باشید لحظاتی هست که حجم کار به قدری زیاد می‌شود که همه چیز را فراموش می‌کنید. در کتاب نوشته شده بود که اگر شما تلفن همراهتان را فراموش می‌کنید قابلیت فراموش کردن بچه‌تان را هم دارید.

این اتفاق ممکن است برای هرکسی بیفتد. سال‌ها پیش خواهرم در مهدکودک جا مانده بود و مادر و پدرم هر دو او را فراموش کرده بودند. البته این حواس‌پرتی مرگباری نبود اما اگر این اتفاق در ساعت ابتدایی روز می‌افتاد و آن‌ها فراموش می‌کردند او را به مهد کودک ببرند و از خانه بیرون می‌رفتند  چه می‌شد.

ساعت هفت شب بود که زنی به همراه خواهر گریانم به جلوی خانه‌مان آمد. اگر خواهرم کمی کوچک‌تر بود، می‌توانست خانه‌مان را پیدا کند؟

مطالب مهمی که از کتاب آموختم

این کتاب کم‌حجم تنها دوساعت از وقتم را گرفت؛ اما مطالب مهمی را به من آموخت.

  1. ارزش‌ها و اولویت‌های زیباشناختی انسان در موقعیت‌های استرس‌زا تغییر می‌کند
  2. استرس و فشار می‌تواند عملکرد حافظه را مختل کند
  3. نباید به بهانه مهارت‌های بالا و توانایی چندکارگی سرمان را به خدی شلوغ کنیم که مغزمان خسته شود و مسائل مهم را به فراموشی بسپاریم
لیلا علی قلی زاده

5 پاسخ

  1. مشغله ذهنی و گاهی سرگرم شدن به کار مورد علاقه باعث فراموشی کوتاه مدت میشه. برای من بارها اتفاق افتاده که کار مهمی رو فراموش کردم و بعد چند روز یادم امده که انجامش ندادم. ممنون از کتاب خوبی که معرفی کردی لیلا جان.

  2. انتشارات ترجمان😍
    اگه نمیگفتی به جلد کتاب توجه نمیکردم. برام جالب بود خیلی.
    قطعه «آوه ماریا» رو گوش دادم🙏
    بخش دوم واقعا شوکه‌م کرد. اومدم بگم مگه میشه که نمونه زنده آوردی🙄

    1. در موردد بخش دوم دیروز دخترم مشغول دیدن تلویزیون بود حواسش نبود که پدرش نیومده یهو ساعت نه و نیم شب گفت مامان بابام کو . یعنی انقدر سرش گرم بود که دو ساعت بعد از وقتی که پدرش میاد خونه یاد باباش افتاده بود و هی میزد تو سر خودش که باباش رو یادش رفته بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.