کمتر میخوانم و بدتر از آن کمتر هم مینویسم. آنقدر کم که از نوشتههای خود بیزار میشوم. هیچکدام چنگی به دلم نمیزنند. همه را نیمهکاره رها میکنم. «ز» گفت که به نظر غمگین میرسی. گفتم غمگین نیستم، یعنی دلیلی برای غم نیست. همه چیز خوب و خوش و خرم است. همان روال سابق نرسیدن به رویاها و زندگی بدون هیچگونه هیجان اضافی. چیزهایی بود که روزگاری دلم آنها را میخواست. حالا آنقدر نرسیدهام که نسبت به آنها بیتفاوت شدهام. آنقدر بیتفاوت که داشتن یا نداشتنشان برایم اهمیتی ندارد و این همان چیزی بود که باعث شده بود شادی از چهرهام رخت بر بندد. حالا مینشینم کنار مادر و خواهر. به حرفهایشان گوش میدهم، ولی چیزی وجود ندارد که بخواهم دربارهاش با آنها صحبت کنم. میترسم از حرفی که بزنم و بعدها جور دیگری تعبیر شود. از حرف زدن میترسم. مادری که کم داشتم را نتوانستم ادامه دهم، در همان صفحات اول رهایش کردم. این روزها به داستان بیشتر از هر کتاب دیگری احتیاج دارم. رفتم سراغ کتاب دیگری از ژوزه ساراماگو. وقفه در مرگ. داستان مثل دیگر داستانهای ژوزه ساراماگو با یک اتفاق غیرممکن شروع میشود. از مرگ که دیگر وجود ندارد. کلیسا از تعلیق در مرگ ترسیده است و به عقیدهاش عدم وجود مرگ، فرضیهی رستاخیز را دچار مشکل میکند و بعد امنیت کلیسا به هم میخورد. با «م» دربارهی چیزهایی که میخوانم حرف میزنم. او میداند منظورم چیست. با هیچکس دیگری غیر از او نمیتوانم دربارهی این کتابها حرف بزنم. پدر اصلاً گوش نمیدهد. مادر به ظاهر گوش میدهد، ولی چیزی از حرفهایم نمیفهمد. «س» گوش میدهد، درک هم میکند، ولی تحلیلش درست نیست. مشتاق نمیشود که بیشتر بداند. «م» اینطور نیست. به داستانهایی که از دل کتابها پیدا میکنم، گوش میدهد.
دیروز «م» به من گفت که طالبان خواندن کتابهای چند نویسندهی ایرانی را ممنوع کرده است. هوشنگ گلشیری، احمد محمود، میرصادقی، زرینکوب،اسماعیل فصیح و چند نویسندهی دیگر. گفتم از آگاهی میترسد. لابد افکار مردم با خواندن کتابهای این نویسندهها تغییر میکند. طالبان از آگاهی میترسد، قبلتر هم کتابخانهها را به آتش کشیده بود.
امروز میخواستم آفتابنزده بنشینتم پای نقاشی، ولی رفتم سراغ یخچال و پرده و روتختی. تا ظهر خانه را تمیز کردم. بعد از تدارک ناهار و شام گفتم که مینشینم پای کار و چهرهی پیرمرد را تمام میکنم، ولی نشد. دلم میخواست کتاب بخوانم. بیشتر از قبل. با تمرکز بیشتر. فقط کتاب خواندم. حالا حالم بهتر است.