لیلا علی قلی زاده

آزادنویسی را دست کم نگیرید.

برای نویسنده شدن باید چه کاری انجام بدهیم؟

تردیدهای یک نویسنده

برای نویسنده شدن بایستی تمرین‌های زیادی انجام دهیم. از سال نود و نه که بی‌وقفه نوشته‌ام تمرین‌های متنوعی را به لطف استاد عزیزم شاهین کلانتری انجام داده‌ام که برخی برایم لذت بخش بود و برخی دیگر، ملال آور که برای پیشرفت مجبور به انجامش بودم.

در حال حاضر می‌توانم هزاران کلمه از دستورات و روش‌هایی ارائه دهم که شما را  در مسیر نویسندگی قرار دهد ولی آزادنویسی اولین و مهمترین کاری است که باید انجام دهید.

 

 

اگر روزانه چندین هزار کلمه آزاد نویسی ندارید و دلتان نمی‌خواهد برای انجام این تمرین وقت بگذارید، بهتر است بروید سراغ یک حرفه و هنر دیگر.

 

آزادنویسی پله‌های ابتدایی ساختمان نویسندگی است.

 

چرا باید آزادنویسی را جدی بگیریم؟

یادم می‌آید تازه به کلاس نقاشی استاد آذر رفته بودم. روز اول به خط‌خطی کردن گذشت و روز دوم به آجر کشی. کلاسمان سه‌ساعته بود و من سه ساعت تمام آجر کشیدم و هر بار استاد تعداد و زوایای آجرها را تغییر می‌داد و مرا مجبور به کشیدن دوباره‌شان می‌کرد. آن‌روزها نمی‌دانستم چرا برای نقاش شدن باید چنین چیزهای ساده‌ای را بکشم و دلم می‌خواست به هر بهانه‌ای از انجام آن تمرین‌ها سر باز بزنم. استاد از من خواسته بود در خانه هم دوباره این تمرین را انجام بدهم. تمرین سخت و حوصله سر‌بری بود. خصوصاً اینکه فکر می‌کردم این کار ساده است و نباید وقتم را به آن اختصاص بدهم. مگر با آجر کشی هم نقاش می‌شدم. در کلاس درس نقاشی وقتی خواستم با این روش کودکان را برای کار آماده کنم، دیدم برای کودکان این روش بدترین روش است و باعث سرخوردگی آن‌ها می‌شود.

بعد از گذشت یک هفته و شروع جلسه دوم، دوباره استاد همان تمرین‌های ساده آجر کشی را به نحو دیگری برایم ترتیب داد. این‌طور نبود که به کلاس درس بروم و استاد درس بدهد و من روز بعدش نقاش شوم. تمرین و خون‌دل می‌خواست. یک مدت تمرین‌هایم خیلی زیاد شده بود. برنامه هر روزه بعد از کار، خوردن ناهار و بعد هم تمرین نقاشی روی همان میز ناهار خوری تا نزدیک غروب بود.

به مرور با انجام همان تمرین‌های ساده، ذهنم باز شد و در حین تمرین‌ها خطوط خلاقانه‌ای می‌کشیدم. هیچ وقت بعد آن نتوانستم چنین خطوطی را بکشم. علتش این بود که دیگر هیچ وقت دستم گرم نشده بود برای خط کشیدن و نقاشی کردن و همان درس ساده در نقاشی را فراموش کردم.

حالا نوشتن هم همین‌طور است. هیچ فرقی با نقاشی ندارد. یکی واژه‌ها را در قالب خطوطی کج‌ومعوج روی کاغذ می‌آورد و دیگری رنگ‌ها را بانظم یا بی‌نظم کنار هم می‌چیند و شاهکاری خلق می‌کنند. هر دو خالق دنیای خودشان هستند.

اگر قرار است نقاشی را به‌صورت حرفه‌ای دنبال کنید باید دائم کاغذ و قلم همراهتان باشد و مدام خط بکشید. هر چیزی را که اطرافتان می‌بینید با خطوط سریع و محکم بکشید. در نقاشی باید جسارت داشته باشید. در نوشتن هم باید اجازه بدهید در آزاد نویسی هرچه در ذهنتان هست به بیرون بریزد. اصلاً نترسید. مثلاً درباره شام دیشبتان می‌نویسید یکهو یاد صغرا خانم می‌افتید با آن النگوهایش که مدام پزش را به شما می‌داد، در مورد آن‌هم بنویسید. هنوز داستان صغرا را تمام نکرده یاد اکبر آقا قصاب محله‌تان می‌افتید که گوشت دیرپز به شما داده بود، درباره‌ی آن‌هم بنویسید. یا یاد پول زیادی که برای فلان کالای بنجل داده‌اید، بنویسید و خودتان را رها کنید.

چگونه آزادنویسی کنیم؟

تمرین آزاد نویسی را به‌عنوان یکی از اصول نویسندگی که واجب و ضروری است جدی بگیرید و به‌هیچ‌وجه آن را دست‌کم نگیرید. در یک نشست یک‌ساعته هرچه در ذهنتان می‌آید را روی کاغذ بیاورید یا در صفحه رایانه تایپ کنید. بهانه نیاورید. خانه‌تان شلوغ است. کمی زودتر از خواب بیدار شوید. دیگر هیچ بهانه‌ای نیست. در ضمن قرار نیست در آزاد نویسی کار شاقی انجام بدهید که بهانه می‌آورید که خانه شلوغ است و من آدم زود بیدار شدن نیستم. در هر ساعت از شبانه‌روز می‌توانید بنویسید. قرار نیست فکر کنید و به درستی قواعد نوشتن توجه کنید؛ قرار است هرچه در ذهنتان می‌گذرد را سریع و رها بنویسید. اصلاً اولش به کسی که شما را مجبور به آزاد نویسی کرده است کمی بدوبیراه بگویید. مثلاً به من بد و بیراه بگویید و همان‌ها را بنویسید و بعد بروید سراغ چرندیات دیگر ذهنتان و بعد آرام‌آرام بی‌آنکه متوجه باشید جرقه‌های یک ایده تازه در ذهنتان شکل می‌گیرد و مدتی بعد به خودتان می‌گویید واقعاً این نوشته‌ها برای من بوده است؟

صفحات صبح‌گاهی بنویسید.

آزادنویسی را با صفحات صبح‌گاهی شروع کنید. صفحات صبح‌گاهی ایده‌ای است که جولیا کامرون در کتاب «راه هنرمند» مطرح می‌کند. در این روش شما به محض بیدار شدن از خواب و قبل از شروع هر کاری، سه صفحه پشت سر هم می‌نویسید. صفحات صبح‌گاهی نوعی آزادنویسی است که به شما کمک می‌کند در ابتدای روز ذهن‌ خود را از افکار منفی خالی کنید تا فضای کافی برای ورود افکار خلاقانه و نو در ذهن‌تان ایجاد شود.

برای آزادنویسی زمان بگذارید.

بهتر است در ابتدا یک پومودور یا ۲۵ دقیقه را به آزادنویسی اختصاص دهید. بعدتر که دستتان قوی‌تر شد و اندیشه‌هایتان رهاتر، این زمان را بیشتر کنید.

در زمان آزادنویسی بدون توقف بنویسید. 

فکر نکنید. فقط هر چیزی را که در لحظه به ذهن‌تان می‌رسد، بنویسید. با سرعت بنویسید و دست‌تان را از روی کاغذ یا کیبورد برندارید. برنگردیدکه غلط املایی‌تان را تصحیح کنید یا علائم نگارشی را در جای درست خود قرار دهید. نگران نباشید. کسی قرار نیست این نوشته را ببیند.

در آزادنویسی باید رها باشید

در آزادنویسی از هر دری سخن می‌گویید. بعد از یکجایی به بعد می‌بینید کلمات بی‌آنکه زور بزنید در حال جاری شدن است.

بعضی‌ها فکر می‌کنند از همان اول می‌توانند چخوف شوند. بدون هیچ تمرینی. جایی خواندم برخی نویسنده‌ها برای آثارشان ده دوازده سال زمان صرف کرده‌اند و ما نتیجه کارشان را که حاصل رنج دوران بوده است یک‌شبه خوانده‌ایم و بعد انتظار داشتیم بعد از خواندن فلان اثر به‌محض گرفتن کاغذ و قلم در دست، چنین و چنان بنویسیم و چون چند خط نوشتیم و به‌زعم خودمان خوب از کار درنیامد نوشتن را کنار گذاشتیم و رفتیم سراغ هنر و حرفه‌ی دیگری.

نویسنده شدن یک شبه ممکن نیست.

ابزار نوشتن اهمیتی ندارد.

شاید برای‌تان سوال پیش بیاید که با چه‌چیزی بنویسم. این انتخاب شما است. می‌توانید با قلم و کاغذ بنویسید یا در برنامه‌ی ورد کامپیوتر تایپ کنید هر ابزاری را که راحت‌تر هستید به‌کار ببرید؛ اما پیشنهاد من این است که هر دو روش را امتحان کنید. چون هرکدام حس‌وحال متفاوتی ایجاد می‌کنند. البته من خودم کامپیوتر را ترجیح می‌دهم. اگر با تایپ کردن مشکل دارید و تازه شروع به استفاده از برنامه‌ی ورد کرده‌اید، شاید در ابتدا آزادنویسی با رایانه برایتان سخت باشد و به جای رها کردن ذهنتان فقط به دنبال جای حروف بگردید؛ اما نوشتن با رایانه برای یک نویسنده امری جدی و ضروری است، پس آن را دست‌کم نگیرید.

 

در آزاد نویسی چقدر باید بنویسیم؟

شاید برایتان سوال پیش بیاید که چه مقدار باید بنویسید؟ سعی کنید در هر نشست حداقل هزار کلمه را بنویسید. قبول دارم که روزهای اول سخت است و شما احساس می‌کنید که هیچ‌چیزی برای نوشتن ندارید. روزهای بعد راحت‌تر می‌شود. کافی است از این سختی‌ها بگذرید. مدتی بعد بی‌آنکه متوجه باشید در یک نشست دو هزار کلمه را به‌سادگی می‌نویسید و اصلاً هم احساس خستگی نمی‌کنید و تازه بازهم دلتان می‌خواهد بنویسید. گاهی پیش می‌آید که بی‌توجه به گذر زمان تا پنج هزار کلمه را به سادگی می‌نویسم.

استاد کلانتری، همیشه نوشته‌های اولیه‌مان را که بیشتر به دل نوشته شباهت دارد تا یک نوشته خوب، با عبارت در آن غروب سرد و غم‌انگیز پاییز به سخره می‌گیرید. شما همان‌ها را هم بنویسید. به حدی بنویسید که دیگر ظرفتان پر شود و مجبور شوید ظرف بزرگ‌تر و بهتری را تهیه کنید و دیگر دلتان نیاید از آن خزعبلات پاییزی در آن بریزید و با نوشته‌های اثربخش پرش کنید. فقط یادتان باشد از همان اول به دنبال پیکاسو شدن، ببخشید چخوف شدن نباشید. مشکل یک نویسنده‌ی نقاش این است که مدام از نوشتن به نقاشی گریز می‌زند.

در تمام این مقاله سعی شد به که به اهمیت آزادنویسی پرداخته شود تا آن را جدی بگیرید. بار دیگر به صورت تیتر وار مزایای آزادنویسی در شکل زیر آورده شده است تا آن را دست کم نگیرید.

سخن پایانی

آزادنویسی یکی از مهم‌ترین و مؤثرترین تمرین‌های نویسندگی است. آزادنویسی باعث می‌شود ترس شما از کاغذ سفید بریزد. شروع به نوشتن کنید و ایده‌های‌تان را به بهترین شکل ممکن بپرورانید. آزادنویسی خلاقیت شما را شکوفا می‌کند و عضلات نویسندگی‌تان را گرم نگه می‌دارد.

نوشته شده توسط علی قلی زاده

لیلا علی قلی زاده

16 پاسخ

  1. وای لیلاااا
    من الان تاریخ پستت رو نگاه کردم. سایتت که باز شد زدم رو وبلاگ، بعد یهو این پست برام باز شد. خودم موندم چجوری؟! وقتی هنوز انتخاب نکردم پستی رو😶
    نگو کار کائنات بوده که پست دو سال پیش برام باز شه تا یادم بندازه آزادنویسی رو😅 شاید پستتو بروزرسانی کردی؟ اومده بالا؟ هوم؟ در هرصورت خودش برام باز شد من انتخاب نکردمش😅🤭

  2. آزادنویسی یکی از تمرین‌های مورد علاقم بود، شاید چون هیچ قاعده و قانونی نداشت. چرا گفتم بود؟ چرا فراموشش کردم؟ اصلا یادم رفته چی میخوام و چی نمی‌خوام؟ چمههههه؟؟؟!!!

    چند روز پیش، مامان بابام داشتن باهم صحبت میکردن من یهو وسط حرفشون گفتم اما من امیدی ندارم! بابامم از نقطه ضعفم استفاده کرد و گفت« کسی که نماز میخونه و به خدا پیغمبر ایمان داره، ناامیدی براش معنایی نداره »چیزی نداشتم بگم اونروز. اما همینجور حرفش تو ذهنم مرور میشد تا امروز که تو بخشی از یک کتاب خوندم :«خداوند ناامیدی رو یه اختلال اعتقادی معرفی می‌کنه»
    لیلا شاید بتونم بگم از کجا آب میخوره این حالم، اما نمی‌تونم کم‌کاری خودمو برای نجاتم کتمان کنم. اصلا زمین و آسمون علیه من؟ من چرا برای خودم نجنگیدم؟

    «امید که نیست
    زندگی هم نیست
    زندگی اگر باشد
    یعنی امید هست
    اصلا معنای دیگر زندگی ، امید است
    و معنای دیگر امید، زندگی»

    -محسن عباسی ولدی_

    1. ما که معصوم نیستیم. شاید روزی هزاربار امیدمون رو از دست بدیم ولی مهم اینه که دوباره یادمون بیفته یه خدایی اون‌بالا هست. سپیده به نظرم کتاب سفر روح رو بخون جدا از مسائل اعتقادی که شاید با اعتقادات جور درنیاد ولی احساس رضایت و عشق بیشتر نسبت به کل هستی می‌کنی. دیگه خیلی چیزها و ناراحتی‌ها برات بی‌معنا میشن

  3. فکر کردن به نوشتن هزار کلمه هراس‌انگیزه. خوشحالم که هر روز این تمرین خوب رو انجام می‌دی. تاثیرش رو تو نوشته‌هات می‌بینم. سعی می‌کنم آزاد نویسی رو جز برنامه روزانه‌ام قرار بدم.

  4. سلام لیلا جان. من فاطمه ام. همکلاسی شما در دوره های استاد کلانتری بی نظیر.
    توی گوگل درباره ی آزادنویسی سرچ کردم و پیشنهاد ششم گوگل مطلب شما بود. تبریک میگم.
    از خوندن نوشته ات لذت بردم. داستانی، ساده و روان نوشته بودی فقط یه مشکلی که داشت این بود که
    همه رو پشت سر هم نوشته بودی و از اینتر نازنین استفاده نکرده بودی و سایز نوشته هام کوچیک بود
    و این ممکنه خیلی ها رو از خوندن مطلب خوبت منصرف کنه.
    خود استاد کلانتری هم گاهی توی سایت شخصی اش بعد از نوشتن فقط یک الی دو جمله می ره سطر بعدی.
    این سفیدخوانی واقعا خیلی مهمه توی تشویق کاربر به خوندن متنمون

    1. فاطمه جان ممنونم. من امروز حالم خوش نبود و فقط خواستم یک نگاه سرسری به سایت بندازم که کامنت شما رو دیدم. من این مطلب رو اون اوایل نوشته بودم که با توضیحات شما رفتم و دوباره بازخوانیش کردم و ایراداتی که گفته بودین رو اصلاح کردم.
      سایز نوشته رو متاسفانه هنوز نتونستم بزرگ تر کنم اما به سفید خوانی بیشتر اهمیت دادم و اصلاحش کردم. ممنونم از توجهت و خوشحالم که مطلبم به دردت خورد

  5. امروز روز خوبیه . میشه کاملا اونو حس کرد اما نه از وزش خنکای باد پاییزی از لابلای شاخسار درخت‌ها و نه از تابش پرتوهای طلایی خورشید از میان برگ‌های زرد پاییزی ، بلکه از میان نوشته‌های امروزتان میشه خوب بودن امروز رو حس کرد . امروز روز خوبیه و من اونو کاملا از لابلای جملات و کلمات نوشته‌تون حس می‌کنم .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.