هرمان ملویل خالق رمان معروف موبی دیک(نهنگ سفید) است. موبی دیک یکی از شاهکارهای دنیای ادبیات است. در این مقاله قصد داریم دربارهی نکاتی که هرمان ملویل در داستانهایش از آن بهره میگرفت، بگوییم. ولی قبل از هرچیز بهتر است کمی با او آشنا شویم.
بیوگرافی نویسنده:
هرمان ملویل در سال ۱۹۱۹ به دنیا آمد و در سال ۱۸۹۱ درگذشت. او در قرن بیستم به عنوان وارث ادبیات رمانتیک شناخته شده بود. او با اینکه از خانوادهای ثروتنمد بود؛ اما به دلایل مشکلات مالی خانواده، مدتی به عنوان جاشوی کشتی روی دریا زندگی کرد و مدتی هم در میان آدمخوارها بود. همان تجربه به خلق رمان موبی دیک انجامید.
برای آشنایی بیشتر با این نویسنده، کتاب هرمان ملویل از لئون هاوارد را مطالعه نمایید.
نثری شاعرانه
هرمان ملویل نثری شاعرانه، ساده و روشن داشت. البته نثر او منتقدین زیادی داشت ولی او با به کارگرفتن وزن و تجانس آوایی در بسیاری از پاراگرافها، به صحنههای توصیفی، ضرباهنگی زنده و جذاب میبخشید. نوشتههای او شاعرانهای موزون و دلنواز است.
با واجآرایی صحیح میتوان هیاهوی موجود در یک صحنه مثل بندرگاه را نشان داد که ملویل به خوبی از عهدهی آن برآمده بود.
نیوبدفورد به صورت ایوانهایی که از کوچهها تشکیل شده بود بالا میرفت و درختان یخ پوشیدهی آن در هوای صاف و سرد میدرخشید. تپهها و کوههای عظیم از بشکههای سوار بر هم بر بندرگاه توده شده بود و کشتیهای جهانگرد والگیری خاموش پهلو به پهلوی یکدیگر آرمیده بودند، در حالی که از برخی از کشتیهای دیگر صدای نجار و چلیک ساز میآمد و این صدا با صداهای درهم آتش و کوره که برای ذوب کردن قیر برافروخته بودند میامیخت. اینها همه نشان آن بود که سفرهای نو در پیش بود.
برای استفاده از این واج آرایی و نثری شاعرانه بایستی اعتدال را رعایت کنید تا نثر شما غلوآمیز و عیرقابل فهم نباشد. در دورهای که ملویل میزیست، بسیاری از منتقدین نثر او را درک نمیکردند.
بهرهگیری از نمادها
وجود سمبلهایی که بر اساس پیرنگهای شخصیت ایجاد شدهاند، به داستانی معنای بیشتری میبخشد. در داستان موبیدیگ نهنگ سفید، نماد و سمبل انسان یکپارچه و کامل است. وقتی نمادی در داستان وجود دارد، شخصیتهای دیگر حول آن نماد شکل میگیرند مثلن ناخدا اهب که به دنبال شکار نهنگ است، شخصیتی است که یکپارچهگی لازم را نداشته و سرشار از کینه و انتقام است و از هیاهوی داستان سربلند بیرون نمیآید؛ اما شخصیت راوی یا همان اسماعیل تنها کسی است که زنده میماند چرا که او با اینکه فردی عادی است؛ اما ضعفهای دیگر شخصیتها را ندارد.
هرمان ملویل از نمادها بارها استفاده کرد. برای آشنایی با نمادها و پیرنگهای شخصیتی میتوانید به سراغ کتاب ۴۵ کهن الگوی شخصیت بروید. نادیده گرفتن این کهن الگوها در داستان، داستان را سخیف و سطحی نشان میدهد.
برای داشتن داستانی عمیق بایستی به مفاهیم انتزاعی یا همان سمبلها و مفاهیم انضمامی مثل توصیف صحنهها و شخصیتها اهمیت بدهید. یعنی خلق نمادها همگام و همزمان با خلق جزء به جزء شخصیت میتواند اثر شما را جذاب و گیرا کند.
مربع شخصیتی
هرمان ملویل برای خلق یک شخصیت روش خاصی را در پیش میگرفت. چهار ویژگی که من از آنها به عنوان اضلاع یک مربع یاد میکنم، ابزاری برای خلق شخصیتهای ماندرگارش بود.
اول پیچیدگی:
شخصیتهایی که او خلق میکرد، بد مطلق یا خوب مطلق نبودند. ویژگیهای متضادی را توامان نشان میدادند.
دوم غیرقابل اعتماد بودن:
شخصیتها از زبان دیگران توصیف میشدند. از زبان افرادی که شاید نسبت به شخصیت مورد نظر، احساس خوبی نداشتند.
سوم گزینش:
باو جود تمام خصیصههایی که برای یک شخصیت در نظر میگرفت، در هر صحنه فقط سراغ یک خصیصهی او میرفت و با آن ویژگی کشمکش آن صحنه را خلق میکرد.
چهارم معماگونه بودن:
لزومی ندارد که در ابتدای داستان شخصیت را به صورت کامل برای خواننده باز کنیم. بایستی ویژگیهای آن به مرور نمایان شود و خواننده در حسی از تعلیق و رازآلودی سرگردان بماند.
برای درک بهتر این چهار ویژگی به مثال زیر که از کتاب موبی دیک آورده شده توجه کنید:
درست نمیدانم چه دردی دارد. معماگونگی
یک جور بیماری… درواقع بیمار نیست، اما تندرست هم نیست. پیچیدگی
این ناخدا اهب آدم عجیبی است- یعنی بعضیها اینطور معتقدند- اما آدم خوبی است. پیچیدگی
این ناخدا اهب آدم بزرگ منش بیخدا خدامانندی است پیچیدگی
اهب هم دانشگاه دیده هم میان آدمخواران بوده پیچیدگی
در سفر مدت کوتاهی حواسش پرت شده بود گزینش
بریدهای از توصیف ناخدا آهب از زبان اسماعیل در کتاب موبی دیک:
“سرانجام یک صبح تاریک و خاکستری، کمی بعد از کریسمس، روی عرشه بودم که دیدم ناخدا آهب کنار کابین اصلی ایستاده است.
چنان راست، ساکت و بیحرکت ایستاده بود که بیشتر شبیه یک مجسمهی برنزی بود. شکاف باریکی به رنگ سفید مثل یک اثر زخم قدیمی از میان موهای خاکستری او تا یقهی لباسش را پوشانده بود. هیچ کس دلیل به وجود آمدن این شکاف را نمیدانست(معماگونه). چنان از دیدار ناخدا آهب جا خورده بودم که در لحظهی اول متوجه چنگکی که به پای او نصب شده بود، نشدم. چنگک از عاج فیل تراشیده و صیقل داده شده بود. غیر ممکن بود کسی بتواند چنان محکم و بیحرکت روی یک پای چنگکی بایستد!
بعد دیدم در سوراخی که روی کابین او وجود داشت، جایی برای پای مصنوعی استخوانی ساخته شده است.
ناخدا اصلن صحبت نکرد و فقط ساکت و بیحرکت، با نگاه همهی ما را برانداز نمود و بعد از حدود یک ساعت همان طور که بی صدا آمده بود به کابینش برگشت.”
خواننده دیگر در اینجا چیز بیشتری درباره ناخدا آهب از زبان اسماعیل نمیشنود و در حالتی از تعلیق و وهم میماند.
زندگی خود هرمان ملویل هم پر از راز و رمز بود و هنوز کسی نمیداند که آیا موبی دیک افسانه بود یا یک داستان واقعی که برای خودش اتفاق افتاده بود.
امیدوارم بتوانید از این مقاله برای خلق شخصیتهای داستانیخودتان بهره ببرید.
و
شاید مقالههای زیر هم برای شما مفید باشد:
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
6 پاسخ
موبیدیک رو نتونستم تمام کنم متنش جذبم نکرد مثل سرخ و سیاه
نشد ادامه بدم
هر نویسندهای مخاطب خاص خودش رو داره
چه عالی بود این نکاتی که بهشون اشاره کردی، واقعا لذت بردم، نمونههایی که آوردید عالی بود، بخش پیچیدگی رو خیلی دوست داشتم.
خوشحالم که مقاله براتون مفید بود
لیلا جانم. اشک چشمم خشک شده وگرنه حتمن از شدت شوق، تحسین و ذوق واسهت گریه میکردم. تو بینظیری دختررررر، بینظیر و فوقالعاده. لذت بردم. چه با حوصله تحلیل کرده بودی. عالی بود، عااااالی. از این حوصله و ذهن تحلیلی که داری خیلی خوشم میاد.
ذهنم که خیلی هم تحلیلی نیست. دارم روش فقط کار میکنم یه چیزی ازش در بیاد