لیلا علی قلی زاده

از بالزاک الهام بگیرید

چرا نمی‌توانیم مثل نویسنده‌های بزرگ بنویسیم؟

سؤالی است که مدام در ذهن نویسنده‌های تازه‌کار(البته خودم هم از این قاعده مستثنا نیستم) جولان می‌دهد و آن این است که چرا من نمی‌توانم مثل نویسنده‌های بزرگ بنویسم؟ چندتایی کتاب درباره‌ی نوشتن می‌خوانیم و حتمن در چند دوره نویسندگی‌ هم شرکت می‌کنیم؛ اما تهش نوشته‌مان به لعنت خدا هم نمی‌ارزد.(با خودم که تعارف ندارم. واقعن ارزش ادبی ندارند و پر از اشکال است. البته کسی نباید به رویم بیاورد وگرنه اگر نویسنده نشوم تقصیر آن را به گردن اولین کسی که به رویم آورد، می‌اندازم.)

واقعن چرا؟ چرا نمی‌توانیم مثل نویسنده‌های بزرگ بنویسیم؟ پاسخ ساده است. خیلی هم نمی‌خواهد به خودتان فشار بیاورید. ما نمی‌توانیم چرا که از همان ابتدای کار می‌خواهیم خلاق باشیم. نوآور باشیم و به اصطلاح سبک خودمان را داشته باشیم. نه عزیز من نمی‌شود سبک خودتان را داشته باشید. مثلن چه کار کرده‌اید که برای خودتان سبک سبک می‌کنید. از هیچ که نمی‌توانید به جایی برسید. لطفن این داستان سبک و قرتی بازی‌های مربوط به آن را دور بریزید و بی‌خودی در میان صفحات سفید کاغذ، برقص و پایکوبی نپردازید.

 

همانندسازی مهم‌ترین ابزار نویسنده‌

باید با خودمان صادق باشیم. اگر می‌خواهیم مثل نویسندگان بزرگ بنویسیم، باید از روش کار آن‌ها الهام بگیریم. باید همانندسازی را جدی بگیریم. شاهین کلانتری در سومین کمپ ایده‌پزی، داستانی آموزشی را برای ما خواندند و از ما خواستند که با همانند‌سازی داستان، داستان آموزشی خودمان را خلق کنیم. ضرب‌العجلی هم تعیین کردند که ظرف چند روز نسخه اولیه آن را بنویسیم.

(البته من فقط پاراگراف اول را نوشته‌ام و هزارتا بهانه آورده‌ام که از زیر نوشتن بقیه آن در بروم. مثلن محرم و همسایه‌مان که مدام مرا صدا می‌کند، خودش یک بهانه است.)

بایستی قبل از اینکه بخواهیم داستان بلندمان را بنویسیم، باید ساختار زبان، فنون آن و امکانات زبان را بشناسیم. بدون شناخت کامل درباره این‌ها چطور می‌توانیم داستان بلند بنویسیم که دیگران رغبتی به خواندن آن داشته باشند. مدتی پیش در رودربایستی رمان بلند یکی از این دوستان تازه کار را  خواندم. در همان پاراگراف اول از خواندنش پشیمان شدم با این‌حال ادامه دادم شاید بهتر شود و دیگر در میانه داستان کم آوردم و آن را رها کردم. با اینکه خودم هم پر از ایراد و اشتباه بودم؛ اما نثری که پیش‌رویم بود به قدری ضعیف بود که حوصله‌ام از خواندنش سر رفت.

شما توقع دارید از هیچ به همه‌چیز برسید. معلوم است که نمی‌شود. پس باید همانندسازی را جدی بگیرید. همانند سازی یا گرته برداری مسئله مهمی است. همانند سازی مهم‌ترین ابزار نویسنده‌ی تازه‌کار در تلاش و تمرین برای تبدیل شدن به یک نویسنده بزرگ است.

موزیسین‌ها کار حرفه‌ای شان را با اجرای دوباره ترانه‌های هنرمندان دیگر یادگرفته‌اند. پس چرا انتظار دارید بدون اجرای دوباره‌ی کار نویسندگان پیشین، خودتان نویسنده شوید؟

باید در ابتدا برمقدمات اصولی زبان مسلط شوید و بعد جرئت کنید به سراغ نویسنده‌های دیگر بروید. اصلن دایره واژگانتان در چه وضع است؟

 

از بالزاک الهام بگیرید.

در این بخش به سراغ بالزاک می‌رویم. نویسنده‌ای که با الهام از او محال است که نویسنده نشوید. بالزاک‌ یکی از نویسنده‌های مشهور فرانسوی بودند که آثارش بسیار پرفروش بود و دستمزدهای بالایی هم برای نگارش کتاب‌دریافت می‌کردند. (البته به دلیل ولخرجی‌هاشون همیشه خدا مفلس بودند که البته این به ما هیچ ربطی نداره فقط یک نکته اخلاقی داره که دیگه هرکی اهلش باشه می‌گیره.)

آقای بالزاک در ابتدای کار بسیار خام دستانه می‌نوشتند و نوشته‌هایی پر از اشکالات فنی داشتند؛ اما شخصیت‌پردازی‌های قوی داشتند و شخصیت‌های داستان‌هایش بسیار واقعی و باورپذیر بودند به طوریکه خوانندگان دوست داشتند، سرنوشت شخصیت‌ها را دنبال کنند.

بالزاک به دلیل جاه‌طلبی‌های زیادش و رقابت بالا با دیگر هم‌صنفانش ساعت‌ها می‌نوشت و برای نوشتن یک رمان سه هفته تمام بی‌وقفه کار می‌کرد. همین نوشتن زیاد باعث شد که بالاخره اشکالاتش کمتر شود و نوشته‌هاش هم طبیعتن به مرور زمان بهتر شد.

برای اینکه بتوانید مثل نویسندگان بزرگ بنویسید، باید از سبک و سیاق نوشتن آن‌ها تقلید کنید. بالزاک با سرعت می‌نوشت و به‌هیچ‌وجه برای برطرف کردن اشکالاتش مکث نمی‌کرد. او فقط به فکر اتمام داستانش بود. شما هم باید برای نوشتن نسخه اولیه داستانتان بی‌وقفه بنویسید. بدون توجه به اشکالات احتمالی، پش بروید. بعدن فرصت دارید که در بازبینی‌های مکرر اشکالاتش را برطرف کنید. بالزاک به تنهایی جای چند نویسنده می‌نوشت. همین مسئله باعث شد که به یک نویسنده مشهور تبدیل شود. باید زیاد بنویسید تا نویسنده بشوید. اگر روزی چهار تا شش ساعت بنویسید محال است که نویسنده نشوید.(حالا من اینا رو میگم ولی عمرن اگه خودم بتونم شش ساعت روی صندلیم میخ کوب بشم.)

 

بالزاک و عبارت‌های عاطفی

بالزاک با اینکه سبک نثرش نسبت کمی مشکل داشت؛اما با به کارگیری صحیح عبارت‌های عاطفی در کل داستان، مثل یک شعبده‌باز عمل می‌کرد. خواننده وقتی درگیر عبارت‌های عاطفی و احساسی بالزاک بشود، دیگر به اشکالات نثر توجهی نمی‌کند. البته اینطور نبود که عبارت‌های عاطفی بالزاک خیلی خلاقانه و متنوع باشد، بلکه همان عبارت‌های عاطفی تکراری را در کل داستان طوری پخش می‌کرد که خواننده متوجه تکراری بودن آن‌ها نشود.

 

یک توصیه برای پیدا کردن عبارت‌های عاطفی و به کارگیری در داستان

برای این‌که عبارت‌های عاطفی را بتوانید مثل بالزاک استفاده کنید باید یک راهنمای عبارت‌های عاطفی پیدا کنید. چنین راهنمایی در اروپا و امریکا وجود دارد ولی اگر در ایران پیدا نکردید، می‌توانید خودتان چنین راهنمایی را درست کنید. یک فایل باز کنید و در حین مطالعه، هر عبارت عاطفی که به آن برخوردید را در آن فایل اضافه کنید. اینطوری شما هم بعد از یک سال یک راهنمای عبارات عاطفی دارید که قطرش بسته به میزان مطالعه‌ شما می‌تواند کم یا زیاد باشد.

استفاده از عبارت‌های عاطفی داستان شما را زنده و پویا می‌کند و احساسات شخصیت‌ها را نمایان می‌کند.

 

بالزاک و روش کارش برای تمرکز

یک نویسنده برای اینکه بتواند روی داستانش متمرکز کار کند باید عوامل حواس‌پرتی را حذف کند. بالزاک در طول روز پرده‌ها را می‌کشید و میهمانانش با گفتن اسم رمز می‌توانستند وارد منزلش بشوند. خودش در طبقه دوم می‌نوشت و از میهمانانش در طبقه اول پذیرایی می‌شد. البته این اسم رمز برای این بود که از دست طلبکاران در امان باشد؛ اما طلبکار هم یک عامل حواس پرتی محسوب می‌شود و او با این روش مراقب بود که تمرکزش بهم نخورد و شب‌ها هم بیدار می‌ماند و با محرکی مثل قهوه، در برابر خواب ایستادگی می‌کرد. البته با الهام گرفتن از شب بیداری بالزاک مخالف هستم و از همین تریبون اعلام می‌کنم که بالزاک هم بالاخره عواقب شب بیداری و استفاده زیاد از قهوه را دید و اواخر عمرش مدام با بیماری‌های معده دست به گریبان بود. اگر شبی بی‌خوابی به سرتان زد به جای پرسه‌زنی در اینستاگرام مثل بالزاک بنویسید.

روش‌های زیادی برای تمرکز وجود دارد و یکی از آن‌ها بیدار شدن در صبح زود و استفاده از پومودورو هست. با استفاده از تکنیک‌های پومودورو و چرخ و فلک محال است که نتوانید روی نوشتن تمرکز کنید.

فقط وقتی در حال استفاده از این روش هستید، تلفن همراهتان را در حالت بی‌صدا قرار دهید که موجب حواس‌پرتی شما نشود.

همچنین مدیتیشن و مراقبه هم به افزایش تمرکز و بهره‌وری شما از ساعات نوشتن کمک می‌کند.

 

بالزاک و شخصیت‌هایی که خیلی متحول نمی‌شوند.

یکی از ارکان داستانی که باعث می‌شود داستان جذابیت داشته باشد، تحول شخصیت هست. شخصیت اصلی باید در طول داستان رشد کند. تمام کشمکش‌هایی که برای او در طول داستان به وجود می‌آید باید منجر به رشد و تحول او شود؛ اما در داستان نویسی مدرن این تحول به چشم نمی‌خورد. شخصیت‌های بالزاک چون با الهام از زندگی روزمره‌خودش نوشته شده، چنین تحول عظیمی را ندارند؛ اما بالزاک با استفاده از برخی جملات کوچک نشان می‌دهد که شخصیت‌هایش اندکی متحول شده‌اند و با این‌کار شخصیت‌ها را زنده نگه می‌دارد. اگر در ابتدای کار برایتان سخت است که از تحول عظیم استفاده کنید، می‌توانید از این شیوه بالزاک الهام بگیرید.

و در پایان برای آشنایی با نثر بالزاک می‌توانید از باباگوریو و اوژنی گرانده بالزاک شروع کنید.

نوشته شده توسط لیلا علی‌قلی زاده

لیلا علی قلی زاده

8 پاسخ

  1. منم چنین تجربه‌ای داشتم لیلا. کتاب یکی از دوستان رو خوندم ولی برام کشش نداشت. قول داده بودم نظرمو بهش بگم ولی چون تموم نشد نظری ارسال نکردم.
    به نکات خوبی اشاره کردی👏👏👏❤️

  2. چه شرح خوبی بود👏🏻
    تقلید خیلی کمک کننده‌اس و درست در موقعیتی که نویسنده تاره کاره، من یک زمانی از داستان‌های چخوف و نجدی تقلید می‌کردم و داستان‌کوتاه نویسی رو از انها یاد گرفتم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.