برای خلق یک داستان ماندگار و به یاد ماندنی علاوه بر پیرنگ داستان بایستی به شخصیتپردازی هم توجه کنیم. یکی از مسائلی که نویسندگان تازهکار با آن مواجه هستند، شخصیتهایی ضعیف بدون پیشینه هستند.
برای اینکه شخصیت پردازی را عمیق درک کنیم نیاز است که آثار بزرگان را به صورت تحلیلی بخوانیم. از خصوصیات شخصیتهای داستانی رونویسی کنیم و بعد آن را بخش بخش کنیم و از خودمان بپرسیم که چه لزومی برای آوردن این توصیفات بوده است و بعد ببینیم آیا حذف کردن آن به داستان لطمه میزند یا وجودش ضروری است؟ تنها در اینصورت است که میتوانیم ما هم توصیفات عمیق و مفیدی از شخصیتهای داستانی خود داشته باشیم.
در این مقاله قصد دارم به مرور به بررسی شخصیتها در آثار بزرگان عرصه نویسندگی بپردازم؛ همچنین آثار پرفروش مدرن را بررسی میکنیم تا ببینیم نگاه نویسنده در این آثار به شخصیت چگونه بوده است.
در ابتدا به سراغ همینگوی میرویم.
شخصیت پیرمرد در پیرمرد و دریا
پیرمرد قهرمان اصلی داستان پیرمرد و دریا است. همینگوی او را اینطور توصیف میکند:
پیرمرد لاغر بود و بدریخت و چین و چروکهای ناجوری پس کلهاش بود. لکههای قهوهایی رنگ سرطان پوستی خوش خیم، که حاصل انعکاس نور آفتاب بر مدار دریا بودند، روی گونههایش نقش بسته بودند و تا اطراف صورتش پایین میآمدند.
دستهایش نیز جای زخمهای عمیقی بر خود میدیدند که از کشیدن ریسمان ماهیهای بزرگ برجای مانده بودند. ولی هیچ یک از آنها تازه نبودند و قدمت هر یک به کهنگی ترکهای صحراهای بیآب و علف میرسید.
سوال: چرا هیچ یک از ترکها تازه نیست؟ وجود ترکها به چه معناست؟ نبود ترکهای تازه اشاره به چه چیزی دارد؟
همه چیز پیرامون پیرمرد کهنه بود، به جز چشمهایش که به رنگ دریا بود و پر امید مینمود و شکست ناپذیر.
با طرح سوالات باید پاراگرافی که شخصیت داستانی را توصیف میکند، تحلیل کنید. شخصیت داستانی ما در پیرمرد و دریا، پیرمردی ماهیگیر است. این از لکههای پوستی سرطانی که روی صورتش وجود دارد و زخمهای عمیقی که بر اثر کشیدن ریسمان ماهیهای بزرگ به وجود آمده است، هویداست.
اما در پاراگراف دوم میگوید هیچ کدام این زخمها تازه نیست و قدمت هر کدام به ترکهای صحراهای بیآب و علف میماند. این پاراگراف میخواهد بگوید که پیرمرد سابقن ماهیهای بزرگی صید میکرده ولی مدتهاست که هیچ صیدی نداشته است.
در پاراگراف سوم از امید حرف میزند و اینکه پیرمرد با وجود اینکه هیچ صیدی نداشته، شکستناپذیر است و همچنان به دریا میرود.
مسئله شغل در شخصیت پردازی مهم است. بعد از اینکه شغل شخصیت را مشخص کردید، باید بروید و از نزدیک افرادی که این شغل را دارند، ببینید. با نحوه کارشان آشنا شوید. به خطوط صورتشان هنگام کار توجه کنید. اگر یک ماهیگیر را از نزدیک ندیده باشید و با او زندگی نکرده باشید نمیتوانید، شخصیت قدرتمندی از یک ماهیگیر خلق کنید. همه چیز مصنوعی خواهد بود.
به شخصیتها اهمیت بدهید. ممکن است گاهی موضع داستانی از یاد برود؛ اما شخصیتهای به یاد ماندنی آن هرگز از یاد نخواهند رفت. پس شخصیتهای به یاد ماندنی خلق کنید.
در این بخش بعدی قصد دارم به جای تکیه بر شخصیت، به صحنه بپردازم. برخی از رمانها به جای توصیف شخصیت با توصیف صحنه شروع میشود، چرا که تکیهاش روی اتفاق است نه شخصیت و بعد آرام آرام در دل صحنهها به شخصیت هم میپردازد. البته برای نوشتن چنین رمانهایی هم شما باید در ابتدا روی کاغذ شخصیت خودتان را کاملن توصیف کنید. برای نمونه به سراغ رمان جعبهی پرنده که یک رمان آخر زمانی است، میروم.
شخصیت یا صحنه
رمان جعبه پرنده، از جاش ملرمن با توصیف یک صحنه شروع میشود.
مالوری در آشپزخانه ایستاده و در فکر است.
دستهایش مرطوباند. دارد میلرزد. مضطربانه پشت سر هم با کف پا به سرامیک ترک خوردهی زیر پایش ضربه میزند.
در پاراگراف اول از فصل یک، با شخصیتی مواجه هستیم که تنها از او یک اسم میدانیم. مالوری و اینکه او مضطرب است و استرس دارد. از توصیف حالات و رفتارش به استرس او پیمیبریم. هنوز از شخصیت چیزی نمیدانیم. در صحنه پردازی ما به عنصر زمان هم توجه میکنیم و در همین پاراگراف نویسنده دربارهی زمان اینطور میگوید.
صبح زود است؛ احتمالاً خورشید حالا دارد از افق سرک میکشد. نوری را تماشا میکند که دارد رنگ سیاه پردههای سنگین را چند درجهای روشنتر میکند و فکر میکند، مه بود.
باز هم توصیف صحنه، خواننده کنجکاو میشود که ادامهی داستان را بخواند. شخصیتی مضطرب و آشپزخانهای با پردههای سیاه سنگین در این داستان چه معنایی دارد. به سراغ پاراگرف بعد میرویم.
بچهها در اتاق ته راهرو، زیر توری محافظ مخصوص دور مرغدانی که پارچهی سیاهی رویش کشیده شده، خوابیدهاند.
باز هم توصیف صحنهای دیگر که کنجکاوی خواننده را برمیانگیزد. چرا بچهها باید زیر توری و پارچهای سیاه بخوابند. آیا نور به آنها آسیب میزند؟ یا در محیط خطرهای دیگری وجود دارد. چرا بچهها باید زیر توری بخوابند؟
پاراگرافهای بعدی هم آرام آرام صحنه را توصیف میکند و تا پایان فصل یک، ما از مالوری چیز زیادی نمیدانیم جز اینکه او مادری است که میخواهد از فرزندانش محافظت کند؛ اما از چه چیز؟ در آن صبح زود قصد داشته با فرزاندنش خانه را برای همیشه ترک کند. چرا و به کجا؟
تازه در فصل دوم است که با مالوری آشنا میشویم با فلش بک به گذشته، تا حدودی مالوری را میشناسیم.
نه ماه قبل از به دنیا آمدن بچههاست. مالوری با خواهرش شنون در یک خانهی اجارهای معمولی زندگی میکنند که طراحی داخلیاش کار هیچ کدامشان نیست. سه هفتهی پیش به رغم نگرانی دوستانشان به این خانه آمدهاند. مالوری و شنون هر دو زنهایی محبوب و باهوشاند؛ ولی وقتی کنار هم قرار میگیرند، انگار بیثبات میشوند و این از همان روز اولی که جعبههایشان را به این خانه آوردند، واضح بود.
این تنها پاراگرافی در فصل دو است که به شخصیت مالوری میپردازد و بعد به سراغ ماجرایی میرود که راز فصل یک را تا حدودی مشخص میکند.
صحنههای توصیف شده در فصل دوم، راز صحنههای فصل اول را مشخص میکنند.
در فصل سه دوباره به حال برمیگردیم و فصل چهار و پنج فلش بک به گذشته و نمایان شدن جنبههای دیگری از شخصیت.
شما میتوانید از این شیوه هم برای داستان نویسی و توصیف شخصیت خود استفاده کنید. با استفاده از بازگشت به عقب و یادآوری خاطرات گذشتهی شخصیت اصلی.
شخصیتپردازی به شیوهی داستایسفکی
هر نویسنده بنا به فضای داستان و تعداد شخصیتها از شیوهی مخصوصی برای شخصیت پردازی استفاده میکند. برای مثال داستایسفکی در رمان جنایت و مکافات به سبب تعدد شخصیتهای داستانی مجبور است به محض نام بردن از یک شخصیت آن را توصیف کند. او کمتر از تعلیق برای توصیف شخصیتها بهره گرفته است. حتی در رمان بیچارگان هم با آنکه شخصیتها کم هستند، ترجیح میدهد همان ابتدا آنها را توصیف کند و بعد به روابط بپردازد. در واقع روابط میان شخصیتها برای او مهمتر است. روابط میان شخصیتها و دیالوگهایی که شکل میگیرد، عقاید شخصیتها و ویژگیهای روحی آنها را برای ما توصیف میکند. شما میتوانید از این شیوه هم برای توصیف شخصیتهایتان استفاده کنید. دیالوگ فقط برای پیشبرد داستان و شرح وقایع نیست گاهی دیالوگ برای نشان دادن روحیات افراد استفاده میشود.
این مقاله در روزهای بعد به روز خواهد شد.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
4 پاسخ
ممنون از مقاله خوبت. در نوشتن داستان و رمان کمک خیلی خوبی برام خواهد بود.در داستان و رمان فلش بک زدن به گذشته رو دوست دارم باعث میشه با دقت بیشتری مطالعه کنم.
این مقاله رو قراره مرتب به روزش کنم. با داستانهایی که میخونم و بررسیشون این کار رو میکنم روزهای بعد هم حتنم بهش سر بزن
لیلا جان خیلی استفاده کردم. مرسی عزیزم قلمت سبز👏❤️
ممنونم عزیزم. خوشحالم که به دردت خورد