لیلا علی قلی زاده

تلاقی آبان با آخرین روز چالش

این سومین بار است که با چالش نوشتن مستمر در وبلاگ همراه می‌شوم و سومین بار است که این چالش را به اتمام می‌رسانم.

به مناسبت به اتمام رساندن این چالش تصمیم گرفتم که روزهایم را کمی متفاوت‌تر از قبل کنم.

پاداش شما را برای انجام کارهای درست مصمم‌تر می‌کند.

باید چند مدل ترشی درست می‌کردم. سال نود و شش، در اولین روز آبان هوس ترشی به سرم زده بود. یک روز تمام به دنبال خرید وسایل ترشی و آماده کردن مواد ترشی بودم. بعد ترشی را در شیشه‌هایی که از قبل خریده بودم ریختم و منتظر ماندم تا آماده شوند. راستش را بخواهید، به زحمتش نمی‌ارزید. کار آسانی نبود؛ اما چون یک تجربه‌ی نو بود، آن را دوست داشتم. با آنکه همه خورندگان ترشی، آن را دوست داشتند، به بار دوم نکشید.

مدت‌ها بود که در برابر انواع ترشی‌ها مقاومت می‌کردم. چون اشتهایم را زیاد می‌کرد. بدنم را سرد می‌کرد و برای معده‌ام مشکلات عدیده ایجاد می‌کرد. نه ترشی می‌خریدم نه در میهمانی‌ها ترشی می‌خوردم. ولی آن روز وقتی در فروشگاه جلوی قسمت مربوط به ترشی‌ها ایستاده بودم، نتوانستم در برابر رنگ و لعاب ترشی بلژیکی مقاومت کنم. به فروشنده گفتم که باید ترشی را امتحان کنم. کمی از ترشی را چشیدم. طعم ملایمی داشت. تند نبود و روغن زیتون به طعم سرکه‌ی ترشی غالب بود. قارچ‌های دکمه‌ای کنار فلفل‌های رنگی و بقیه مواد ترشی که اسمشان را نمی‌دانستم، هارمونی زیبایی را به وجود آورده بود.

اولین ترشی بود که معده‌ام را اذیت نکرد. هرچند که اشتهایم را زیاد کرده بود.

امروز تصمیم گرفتم به مناسبت تمام شدن این چالش یک کار جدید انجام دهم. ترشی‌ای درست کنم که تا به‌حال درست نکرده‌ام. یک سالاد جدید، یک سوپ جدید یا یک دسر جدید.

بعد از پیاده‌روی، برای خرید موادلازم رفتم. خرید تک‌تک وسایل، کار زمان‌بری بود. در نهایت تنها سوپ بود که درست شد و بقیه رسپی‌هایی که می‌خواستم درست کنم را به روز دیگری موکول کردم.

برنامه‌ریزی ماهانه 

وقتی صبح پست زهرا را دیدم به این فکر افتادم که برنامه‌های ماه پیشم را مرور کنم و ببینم به کدامشان رسیده‌ام و کدامشان معلق و نصفه نیمه رها شده‌اند. تنها کاری که به خوبی صورت گرفته بود، تدریس آزاد نقاشی به کودکان بود.

حالا تک‌تک آن صد و بیست بچه مرا می‌شناسند. هر بار با گروهی از آن‌ها نقاشی کار می‌کنم و تک‌تکشان مرا دوست دارند. جنس محبت آن‌ها متفاوت است. نقاشی‌شان از روزهای اول بهتر شده است. دیروز که به آن‌ها گاوی را با شکل هندسی مثلث یاد می‌دادم، خودشان گفتند که گاوشان از گربه‌هایشان بهتر شده است.

بعد برای آبان چند پروژه تعریف می‌کنم و به خودم می‌گویم که باید آن‌ها را انجام دهم. یکی از پروژه‌ها به اتمام رساندن کتاب جنایت و مکافات و بعد دوباره خوانی‌اش در زمستان است. چرا می‌خواهم این کتاب را دوباره بخوانم؟ از ابتدای تابستان با این کتاب همراه شده‌ام و هنوز تمام نشده است؛ اما این کتاب مثل یک کلاس درس است. هر روز که بخشی از آن را می‌خوانم، به رمز و راز نوشتن بیشتر پی می‌برم.

می‌خواهم نت‌های موسیقی را مثل الفبای نوشتن به خوبی بیاموزم. از کالیمبا شروع می‌کنم. فعلن وقت کلاس رفتن ندارم. آموختن سازهای دیگر بدون استاد سخت است.

برای نقاشی فعلن برنامه‌ای ندارم. همین که تدریس کنم و طرح‌های کوچک بزنم که دستم خشک نشودف کافی است. می‌خواهم کتاب اصل گرایی را هم بخوانم و خط روسی‌ام را تقویت کنم که بتوانم به زبان روسی هم بنویسم و دیگر هر روز وبلاگم را به روز نخواهم کرد. هر هفته دو یا سه پست خواهم نوشت و روی نوشتن مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه کار خواهم کرد.

برنامه‌هایی را که برای آبان دارم در نوت گوشی‌ام یادداشت می‌کنم تا هر روز با مرور برنامه‌ها در انجام آن‌ها ثابت قدم‌تر شوم.

نوشته شده توسط لیلا علی‌قلی زاده

لیلا علی قلی زاده

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.