فراگیری اصول نوشتن شباهت زیادی به یادگیری موسیقی دارد. همان طور که یک هنرجوی موسیقی بعد از ممارست کافی میتواند به نوازندهای چیره دست بدل شود، نوقلمان هم میتوانند با کمی تلاش و تبحر، توانایی خود را در نوشتن بالا ببرند.
فارغ از معنا و مضمون نوشته، آهنگی که نویسنده با واژهها پدید میآورد، در جذب مخاطب به نثر او اهمیت زیادی دارد.
آهنگ به خودی خود به وجود نمیآید. انتخاب درست واژهها، نحوه ساخت جمله و ارتباط جمله با سایر جملهها در متن، میتواند موسیقی زیبایی را ایجاد کند.
برای انتخاب واژهها بایستی به فرهنگ واژهها توجه ویژهای داشته باشید. گاهی مترادف یک کلمه آشنا برای شما، اهنگ زیباتری را ایجاد میکند.
زبان هم مثل موسیقی، مجموعهای از صداهاست. صداهایی که از یک الگو و قاعده خاصی پیروی میکنند و در عین اهنگین بودن، معنا هم دارند.
هر نویسنده موسیقی مخصوص به خود را دارد. در اصطلاح به این موسیقی مخصوص، سبک نویسنده هم میگویند. هر نویسنده بنامی، با نوشتههای خود یک موسیقی خلق میکند.
نویسندگان بزرگ مثل اهنگسازان هستند. “فلیپ ک. جیسون”
یک نوشته نوعی نت موسیقی است که همه میتوانند آن را بخوانند.
نحوه چینش واژهها در یک جمله، میتواند صدا یا آهنگ خروجی آن را تعیین کند. در حقیقت، زبان، یک ساز موسیقی بزرگ است. سازی متشکل از واژهها که به نوبه خود از هجاهای مختلف پدید آمدهاند. “ریچارد گودمن”
برای اینکه داستان یا نثر خوبی را ارائه دهیم علاوه بر معنا باید به آهنگ و موسیقی آن توجه کنیم. نثری که با استفاده از نقطه و ویرگول، مکثهای آهنگینی ایجاد کرده است، مشابه یک موسیقی فاخر به دل خواننده اثر مینشیند. برای مثال به شروع رمان دو شهر از چارلز دیکنز توجه کنید:
بهترين روزگار بود، بدترين ايام بود. دوران عقل بود، زمان جهل بود. روزگار اعتقاد بود، عصر بیباوری بود. موسم نور بود، ايام ظلمت بود. بهار اميد بود و زمستان نااميدی. همه چيز در پيش روی گسترده بود و چيزی در پيش روی نبود…
البته علاوه بر اهنگ نثر درسهای دیگری را هم از دیکنز یاد میگیریم. شاید خواندن این مطلب هم خالی از لطف نباشد. از دیکنز یاد بگیریم
یا به شروع داستان واگن سیاه از غلامحسین ساعدی توجه کنید:
نه، نه، اسم و رسم درست و حسابی نداشت؛ مثل همهی ولگردا، هرگوشه به یه اسم صداش میکردن، تو راه آهن: هایک، ته شاپور: مایک، تو مختاری: قاراپت، تو تشکیلات: هاراپت، تو سنگلج: برغوس، تو توپخونه: مرغوس، تو لاله زار:میرزا بوغوس، تو استانبول: بدارمنی، آوانس خله، موغوس پوغوس.
ماندگاری این آثار به خاطر محتوایشان نیست، به دلیل موسیقی آن است.
اهمیت ریتم در نثر
یکی از چیزهایی که باعث میشود، نثر موسیقی داشته باشد، توجه به ریتم آن است. بیتوجهی به ساختار جملهها مثل نواختن ساز بدون توجه به ریتم است.
یکی از بهترین راهها برای بررسی مفهوم ریتم و موسیقی در نثر این است که یک جمله را به سه یا چهار صورت بنویسیم.
برای مثال:
سفره را جمع کردم و ظرفها را شستم.
سفره را جمع کردم. ظرفها را شستم.
سفره را جمع کرده و ظرفها را شستم.
سفره را جمع کردم. سپس ظرفها را شستم.
سفره را جمع کردم. بعدش ظرفها را شستم.
بعد جمع کردن سفره، ظرفها را شستم.
جمع کردم سفره را. شستم ظرفها را.
به نظر شما کدام یک از جملههای بالا آهنگ بهتری دارد؟ کاربرد ماهرانه قواعد نقطه گذاری میتواند در موسیقی نثر مؤثر باشد.
در دیالوگ نویسی و گفت و گو نویسی هم باید به موسیقی نثر توجه کرد. همینگوی هم در نوشتن دیالوگهای آهنگین بسیار موفق بوده است.
وداع با اسلحه با ترجمهی نجف دریا بندری را که میخواندم، فکر میکردم به سبب ترجمه نجف دریابندری، دیالوگهای شخصیتها مثل شعر آهنگین هستند؛ اما به تازگی متوجه شدهام که همینگوی خودش استاد نوشتن گفتو گوهای آهنگین بوده است و صد البته که نجف دریابندری هم با ترجمه خوبشان حق مطلب را ادا کرده است.
سخن آخر
با انتخاب درست واژهها، با جای گذاری درست نقطه، ویرگول و با استفاده از جملات کوتاه، سعی کنید، نوشتهتان را با ریتم درست بنوازید، تا هر خوانندهای از شنیدن متنتان سرشار از آرامش شود.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
منبع: سبک شخصی در رمان
4 پاسخ
رعایت آهنگ کلمات در نوشتههای تو ملموسه. این امر قلمت رو پختهتر جلوه میده و متن رو زیبا و جذابتر میکنه.
ممنونم ازت تو همیشه مشوق منی
آهنگ کلمات رو کاملن درک میکنم، ممنون.
سپاس از وقتی که گذاشتین